شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

شاهزاده خونه ما

جشن تولد1سالگى

  پسرم!   یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان را دیدی !   از این پس همه چیز جهان تکراری است   جز مهربانی.   (نیمایوشیج)       کیارادم  یکسال است که با هم بهار، تابستان، پاییز و زمستان را دیده ایم. از این پس تویی و مهربانی و عشق که هیچوقت تکراری نمیشوند. عشقی که باید در تک تک لحظه های بودنت جاری باشد تا بتوانی برسی به او.   پسر عزیزم یکسال است که من شده ام مادر. همه چیز رها کرده ام برای اینکه بتوانم تک تک لحظه های بزرگ شدنت را ببینم. دستان کوچک و پاهای کوچک جلوی چشمانم بزرگ شدند. تمام لحظهایش در ذهنم ثبت شده اند. لحظه هایی که هیچ ...
25 فروردين 1393

تولدت مبارک

سلام به گلم عشقم همه ی زندگیم.تولدت هزاران بارمبارک باشه.امروزمهمترین وخاص ترین روز زندگیمه.چون صاحب فرشته ای چون توشدم!فقط15دقیقه دیگه تاتولدت پارسال این موقع تواتاق عمل بودمو برای دیدن تولحظه شماری میکردم.خیلی حرفهاهست اما الان میخوام تواین لحظه فقط خداروشکرکنم بابت هدیه ای چون تو وازش میخوام خودش همیشه مراقب ومحافظت  باشه.الان یه حس خاصی دارم قلبم تندتند میزنه فقط5دقیقه دیگه مونده!توهم الان خوابیدی!خداروشکرکارای تولدت تموم شدن و1ساعت پیش با بابایی بردیمت سلمونی موهاتو کوتاه کردیم بس که گریه کردی خواب رفتی!قراره فردا عصربرات تولدبگیریم چون که امروز عمه فاطمه وعمه مهدیه براشون سخت بود بیان!مهمونامم دعوت کردم امیدوارم که همه چی به خوبی...
20 فروردين 1393

روزهای پایان1سالگی

سلام به گلم،دیگه داری روزای آخر12ماهگیتوسپری میکنی وداری 1ساله میشی. فقط3روز دیگه مونده تاتولدت،باورش برام سخته که پسرکوچولوی من الان نزدیکه1سالش شده!واقعا چه زودگذشت، 1ساله که من مادرشدم 1ساله توهمه ی زندگیم شدی!گرچه این1سال هم سختی داشت هم شیرینی،اما شیرینیش بیشتربود، سختیش همون 4.5ماه اولی بود چون بچه اولم بودیومنم زیادتو بچه داری مهارت نداشتم وسختی هاشودرک نمیکردم،اماخداروشکربابایی همیشه بهم کمک میکرد واگه اون نبودواقعا سخت بود! چون توهم تا4ماه خیلی گریه میکردی ومنم تنها نمیتونستم ازعهده ات بربیام.خداروشکرگذشت واین سختی هاهم تموم شدو منم خداروشکرمیکنم بابت وجودبابایی توزندگیمون.ایشاا...سایه اش همیشه روسرمون باشه. الانم که 1سا...
17 فروردين 1393

نوروز 93

  100سلا به گل پسرم قبل ازهرچیز سال93 روبهت تبریک میگم عزیزمامان ایشاا...که سال خوب وپراز شادی درکنارتوداشته باشیم  همچنین به دوستای عزیزوبلاگیمون هم تبریک میگم. سال خوبیو برای همه تون آرزومیکنم. جونم برات بگه که سال جدیدودرکنارتوآغازکردیموواین این اولین عیدی بودکه توهم پیشمون بودی. البته سال پیشم بودی اما توشکمم. 29اسفندکه عصرپنجشنبه بود رفتیم مزاربابابزرگوفاتحه خوندیم ازاونجاهم اومدیم خونه.بس که کارام مونده بودخیلی استرس داشتم واعصابم حسابی به هم ریخته بود، نه سفره هفتسین چیده بودم نه  چمدونامونو واسه مسافرت بسته بودم شامم میبایست درست میکردم آخه  شب قراربودبامامان بزرگی وعمه هابریم کرمان خونه عمه فاطمه وشبواون...
12 فروردين 1393

سال نومبــارک...

سلام گل مامان،امروز اومدم آخرین پست سال 92روبرات بنویسم،امشب سال تحویل میشه وسال 92به پایان میرسه، اما برام سال خوبی بود! چون تواومدی پیشم ومنم طعم مادر شدنوچشیدم! باوجود تو انگارخدا همه چی بهم داد،خدایا صدهزارمرتبه شکرت... خداروشکرخونه تکونیم کلا تموم شدوفقط مونده تورو حموم کنمو وسایلامونو آماده کنیم،آخه قراره فرداصبح بامامان بزرگی وعمه فاطمه وعمه مریم بریم مسافرت. امیدوارم بهمون خوش بگذره.راستی سفره هفتسینمم هنوزبایدبچینم،البته اگه توبزاری. چون مطمئنم همین که بچینم سریع میخوای بری سراغشوهمه چیوبه هم بزنی! این چندروز همش بیرون بودیم،سه شنبه شب که چهارشنبه سوری بودهمه خونه ی عزیز...
29 اسفند 1392

نفسم 11ماهه شد!!

ماهگیت مبـــــــــــارک...   سلام به عزیزدل مامان.امروز اومدم آخرین ماهگرد قبل از١سالگیتو بهت تبریک بگم عزیزم ١١ماهگیت مبــــــارک باشه گلم یعنی فقط ١ماه دیگه مونده تا١ساله بشی اصلاباورم نمیشه! خیلی دلشوره واسترس دارم ازطرفی هم خوشحالم که عیدامسال تو هم پیشمون هستی، یادم میاد عید پارسال که دیگه تو ماه 9بارداریم بودم چقدررربا بابایی دوست داشتیم تو هم پیشمون بودی! حالا دیگه1سال گذشتو سال 93رودرکنار تو نفسمون آغاز میکنیم، امیدوارم که سال خوبی واسه همه بخصوص دوستان وبلاگیمون وهمچنین خودمون باشه، چندوقتیه چیزی ازت نگفتم اما دلیل نمیشه هیچ پیشرفتی نداشته باشی گلم!از2روز پیش خودت بدون کمک مامیتونی وایسی،همچنین اگه کنارمب...
23 اسفند 1392

برای تو...

کیاراد عزیزم پسرکم   هر روز که چشمهای قشنگت رو   به روی زیباییهای دنیا باز می کنی   به خاطر بیار که این یک فرصت ناب و تازه است   فرصتی تا تو زنده بودن رو یک بار دیگه تجربه کنی   و پیکره امروزت رو زیر نور عشق الهی   و با قلم تجربه دیروزت تراش بدی   و در تابلوی زندگیت, فردای بهتری رو ترسیم کنی     نازنینم ؛ طلای مادر می دونی تو عطر زندگی رو به من هدیه دادی با بوی تو عشق رو فهمیدم و سرمست شدم حالا من بهت بدهکارم عمر و جوونیم کمترین داراییم هست که باهمه وجود تقدیمت میکنم اما می دونم که جوابگو نیست و باز هم ...
16 اسفند 1392

کوتاهی مو

  سلام به جیگرمامان عشقـــــــــــم نفســــم بالاخره بعداز چندوقت که بابایی میخواست ببرت آرایشگاه(سلمونی)زمانش فرارسیدوبابایی یه وقت گذاشتنو باعمومحمدعلی بردت آرایشگاه تاموهاتو کوتاه کنه!قبل ازاینکه برین منوتهدیدمیکردومیگفت صبرکن همچین قشنگ سرشو ماشین کنم که کیف کنی. منم که میدونستم این کارو نمیکنه فقط منو میترسوند!خلاصه منم باهاتون اومدمو دستورای لازموبه بابا وعمو دادم که چه مدلی کوتاه کنید خودم تو ماشین نشستمو منتظرشماموندم وازدور نگاتون میکردم. تو توبغل بابایی نشستی وآرایشگرشروع کردکارشوانجام دادن که من دقیق شمارو نمیدیدم.٥دقیقه نشدکه دیدم اومدین وتو....چقدرررررعوض شده بودی گلم. وچقدررگریه کرده بودی وقتی اومدین ازبابایی...
6 اسفند 1392

10ماهگی...

    ماهگیت مبـــــــــــــــارک     سلام پسرم.قبل ازهر چیز10 ماهگیتو بهت تبریک میگم عزیزم. اصلا باورم نمیشه پسرکوچولوی من الان 10ماهش شده! چقدرررررر زود داری بزرگ میشی عزیزم واین منو کمی ناراحت میکنه،شاید نتونم ازاین دوران قبل از1سالگیت نهایت استفاده روببرم و ازباتوبودنم لذت ببرم آخه فکرمیکنم تواین سن بچه ها خیلی شیرینو دوست داشتنی ان وچقدرلذت داره باهاشون بازی کنیمو لذت ببریم وتو هم که اینقده ملوسو خوردنی شدی که خدا میدونه دلم نمیخواد یه لحظه هم ازت جداباشم عشقم. توکه الان قشنگ مامانو میشناسیو از عشق ورزیدنم بهت خوشحال وذوق زده میشی ویه جورایی تو هم میخوای بهم ابراز احساسات کنی. صورتتو به صورتم م...
24 بهمن 1392