22ماهگی...

سلام به عشق مامان،خوبی فداتشم.من که خوبم خداروشکر،آخه خاله حکیمه حالش خیلی بهتر شده روز به روز درداش کمترمیشنو داره کم کم رو پاهاش راه میره،ایشاا...هرچی زوزتر سلامتی کاملشو بدست بیاره،یک ماه دیگه هم گذشت کم کم داری به دوسالگیت نزدیک میشی فداتشم،فقط دوماه دیگه مونده،من که خیلی هیجان دارم،هم برای عید هم تولدت عزیز دلم،همینجور کارم دارم فراوووون،کاش لااقل تو پسر خوبی بودیو اذیتم نمیکردی خوب بود،خیلی به خودمون وابسته ای وحاضرنیستی یه لحظه هم ازمون جدابشی،حتی تو دستشویی هم همش دنبالمونی،بابایی همش میگه ببریمت چندماهیی مهدکودک شایدبهتربشی!منم تاحالاراضی نمیشدم ولی بس اخلاق ورفتارت اذیتم میکنه دیگه راضی شدم بعدازعیدببرت مهد،بخدا ازدستت کلافه ایم،خاله ها وعمه ها همین که ببیننت میخوان بگیرنت ببوسنتوبازی کنن تو دریغ از دادن یه بوسه ی خشک وخالی،نمیدونم چرااینطوری شدی فقط میدونم واقعا اوضاعم سخته،مخصوصا باشگاه رفتنمم سخت ترشده،چون عزیزخونه ی خاله حکیمه است همیشه واز اون مراقبت میکنه،منم نمیدونم کجابزارمت،پیش خاله فاطمه هم تنها نمیمونی،یه روز بردمت باشگاه خوشت اومده بود وباتعجب وهیجان دور تادور باشگاه میچرخیدی،دیگه بعدازنیم ساعت خسته شدی ومیخواستی بغل من بشی ودیگه نزاشتی کارکنم،یه روز دیگه هم بردمت که ازهمون اول زدی زیر گریه وآروم نمیشدی،دیگه نبردمت،قصدکردم فقط همین ماه رو برم باشگاه،چون باوجود تو خیلی سخته برام فعلا،هم اینکه الان به وزن دلخواهمم رسیدم اگه نرفتمم زیادمهم نیست،هم اینکه کارای عیدی وتولدت هم هستن،امیدوارم بتونم ازعهده ی همه به خوبی بربیام!یه روزم بردمت آتلیه با عمه مهدیه ببینیم بالاخره میزاری ازت عکس بگیریم بازم مثل همیشه زدی زیرگریه ومااومدیم بیرون،نمیدونم چه ترسی نسبت به آتلیه داری!حالا ایشاا..واسه تولدت میبرمت یه آتلیه دیگه ای ببینم میزاری بالاخره ازت عکس بگیرن یانه؟غذاتم خداروشکربهترشده والان دیگه خودت میخوری،این چندروزم هوا خیلی سرد شده وهمش برف وبارونی بود،ماشاا..قدکشیدی،همه ی لباسات برات کوتاه شدن،ولی وزن نمیگیری،بس تحرک داریو شیطونی میکنی،حاضرنمیشی یک دقیقه یک جابشینیواصلا تکون نخوری،همش در حالا بدو بدویی،گرچه چاق وتپل نیستی ولی وزنت نرماله،خیلیییی تیز وباهوشی،عاشق مرتضی پاشایی وآهنگاشی،صداشو قشنگ میشناسی،اگه صدتاآتهنگ برات بزاریم ویدفعه آهنگ مرتضی بخونه سریع میگی،متضا پاشایی!واسه همه تعجبه ولی ماشاا..خیلی تیزی.خب بریم سراغ عکساتم

اینم عکست که گفتم بردمت باشگاه

اینم تولد3سالگی آروین جون که خیلییی خوش گذشت بهمون