شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 15 روز سن داره

شاهزاده خونه ما

32ماهگى...

1395/3/6 12:40
نویسنده : مامان آرزو
402 بازدید
اشتراک گذاری

به هر کسی که می رسی،می گوید:

آدم فقط یک بار عاشق می شود...

دروغ است...

تو باور نکن...

مثلا خود من،هر روز،دوباره،عاشقت میشوم......

یه سلام دیگه به گل پسر نازم،بازم اومدم یه پست دیگه برات بزارمو از خاطرات خوب وشیرین بگم وبنویسم که بمونن ویه روزی ایشاا...دوتامون بشینیم باهم بخونیم کیف کنیمبغل32 ماه شدی بسلامتی،دیگه داری واسه خودت مردی میشی،قد کشیدی قدت هم نسبت به هم سنی هات بلندتره ماشاا...اینقده بلبل زبون هم هستی که حال میکنیم باهات حرف بزنیمبوسپسر خوب وعاقلی هستی تقریبا،شر نیستی خرابکاری نمیکنی اصلا،مگه اینکه با بچه های شر باهم باشین دیگه ازاونا بدتر میشی راضیفقط یه وقتایی موقع خوابت باشه وخسته باشی یه کم غرمیزنی وبهونه میگیری وگرنه دیگه ازهمه نظر خوبی ،خودت کاراتو میکنی،مگه اینکه یه کاری ازت برنیاد واز من بخواهی انجام بدم.

این ماه یه نگرانی داشتیم نه اینکه ما همه ی مردم استان کرمان این نگرانی رو داشتن،ویروس آنفولانزا وارد استان کرمان شد و واگیردار بود وشخص رو خیلی زود منجر به مرگ میکرد،بیشتر بچه ها،افراد سن بالا وخانمای باردار در معرض خطر بودن،ماهم مثل همه پدرومادرا نگران توبودیم بخصوص که توهم مهدکودک هم میرفتی،مربی مهدتون که نگرانی مارو میدید میگفت ماخیلی مراقبشون هستیمو مرتب دستاشونو میشوریم وبهداشت رو براشون رعایت میکنیم ولی من بازم خیلی نگران بودم چون هرروز چند تاآدم در اثر این ویروس جونشونو از دست میدادن،دیگه تصمیم گرفتم مهد کودک نفرستیمت تو خونه باشی وخیالم راحت باشه،دیگه مهد کودک نفرستادیمت تا این ویروس تموم شه،15 آذر ماه هم ششمین سالگرد عقدمون بود.شش سال گذشت اصلا باورم نمیشه،به این مناسبت توخونه خودمون یه جشن سه نفره گرفتیمو بابایی هم به این مناسبت یه انگشتر برام گرفت.مرسی بابایی که هستی وبا بودنت به ماهم زندگی میدیمحبت


اینجا هم یه روز باهم رفتیم محل کارم این عکسارو ازت گرفتم.

این عکساتم یه روز از مهد اومدی با لباس فرم ازت گرفتم.محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)