بغل بابائی
یه روز ظهر ، بابائی بعد از صرف نهار ، خوابیده بود ، منم خوابم اومده بود و مامانی منو گذاشت رو دستای بابائی .
بابائی اینجا ابراز احساسات کردند و دستشون رو انداختند روی من
منم ابراز احساسات کردم و براش زبون درآوردم
از اونجائی که فقط با گردوندن باید خواب برم ، بابائی رو بیدار کردم و منو رو شونه هاش گذاشت و اینقدر منو گردوند تا منم خواب رفتم ......
اینجا احساس میکنم عکسم خیلی هنری و رمانتیک افتاده ،
راستی روگوشی هامو حال میکنین ؟؟؟؟؟؟؟؟
ماشاالله به خودم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی