باااااااباااااااا ،
بابام ابراز محبت نمودند و منو گذاشتند روی پاهاشون و شروع کردن به قربون صدقه ام رفتن . و اصلا به این فکر نکردند که من رو پاهاشون اذیتم .
بابائی لطف میکنین ، منو بخوابونی روی تشکم ؟؟؟
بابائی دارم اذیت میشم هاااااا
بابائی زود باش والا اخم میکنم هااااااا
بابائی کم کم داری حرص منو درمیاری هااااااااا
گریه کنم ول کن نیستم هاااااااا
ببین کی بهت گفتم ، خودت خواستی هاااااا
اوووووووووووو ، اووووووووووو ، اووووووووووووو
آخیش راحت شدم
بابائی ، پستونک لطفا
مرسی بابائی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی