17ماهگی
سلام به پسریکی یه دونم،عزیزدلم،بالاخره فرصت شدبعدازیک ماه بیام برات پست بذارم گل مامان،منوببخش که روز به روز دارم تنبلی میکنمو دیربه دیربرات پست میذارم گلم،بخداوقت نمیکنم،دلیل دیگشم اینه که ازاون روزی که نت گوشیمووصل کردم دیگه نت خونه رووصل نمیکنیم،چون احتیاجی هم نداریم،فقط واسه پست گذاشتن واسه تویه کم سختمه باگوشی،چون عکساتم نمیتونم آپلودکنم باگوشی واسه اینه که پست گذاشتنم این همه دیربه دیرمیشه،منوببخش دیگه گلم،البته من تابتونم سعی خودمومیکنم دیگه اینهمه طول نکشه وازهمه ی کارات،حرف زدنت،رفتارات برات بگ وکوچکترین چیزیوفراموش نکنم عشق مامان،هرباری که میام پست بزارم میگم وااای اینبارکیاچقدر پیسرفت داشته نسبت به پست قبلی،چقدربزرگترشده،خیلی چیزارومیفهمی،کارای جدیدیادگرفته،و چقدرررر این رچزا زود زود میگذرنو توهم چقدررر زود داری بزرگ میشی گلم،هرچی بزرگترمیشی برامون شیرین ترمیشی،روز به روز بیشتردوست داریموهمه زندگیمون توشدی وهمه چیز فقط باوجودتوئه که معناگرفته،ازخدامیخوام فقط خودش محافظت باشه وهمیشه توروبرامون سلامت نگه داروخودش محافظت باشه،یک ماه دیگه هم گذشت والان دیگه 17 ماه داری،ایشاا...بشه روزی17سالگیتم ببینم مادر،خیلی شیرین کاری میکنی برامون،خیلی کلمات جدیدیادگرفتی،روز به روز یه کارتازه یادمیگیری وخودتوبرامون عزیزوعزیزترمیکنی،برامون چشمک میزنی،برامون سوت میزنی اونم چه حرفه ای،خودتو موش میکنی،بهت میگیم کیاچه خوشگل شدی،سریع برمیگردی سرتومیزاری روبازوتویه قیافه ای میگیری که فقط میخوایم بخوریمت،برامون بوس میفرستی،یه کم خسته یاکلافه بشی وحوصلت سربره دستتومیزاری رودهنتو شروع میکنی الکی گریه کردن،صبحها هنوزم مثل قبل سحرخیزی وخودت قبل ازما بیدارمیشی اولین کاری که میکنی میری دوتاکنترل تلویزیون ورسیور رومیاری میدی دست من ومیگی اود اود،منظورت اینه که بیام بزنم شبکه هدهد،منم میام برات میزنم وتوهم دیگه ازکنارتلویزیون جم نمیخوری،خیلی دوست داری این شبکه رو،مخصوصا آهنگهاشو،دیگه نه میزاری من فیلمی ببینم نه بابابرنامه ای چیزی ببینه،الان چندوقته آبریزش بینی داری،خوبم نمیشی،عممه هاروقشنگ دیگه میشناسی وبه همشوت میگی عمه،به عموهم میگی عمو،روزاتوخونه اگه جلوتلویزیون نباشی مشغول بازی کردن بافرغونتی،همش یه تیکه ازاسباب بازیاتومیریزی توشومیری چندمتراونطرفترخالیش میکنی،گاهی هم سوارتابت میشی تاب تاب میکنی،اگه موقع خوابتم باشه که روهمون تاب خواب میری،بازی با بچه هارودوست داری،همش میخوای یه بچه پیشت باشه،چندروزکه آروین میومدخونمون خیلی خوشحال بودیوهمش باهاش بازی میکردی،وقتایی اکه ازدستش عصبانی میشی همچین بهش میگی آلیــــن!اینم ازعکسای نازت