رمضان ماه خدا........
ماه رمضان رسيدوماماني هم به خاطر تو پسرعزيز نميتونه امسال ازاين ماه پرخيروبركت فيض ببره.واقعاكه حيف...
هرسال تاشرايطشو داشتم روزه هامو ميگرفتم فقط پارسال كه2روز قبل از ماه مبارك پامو كه روش استخون
اضافه آورده بودرو عمل كردم.واسه همين 15روز اول ماه مباركو كه قرص سفالكسين ميخوردم نميتونستم
روزه بگيرم.اما 15روز آخرماه مبارك همه ي روزه هامو گرفتم كه متاسفانه شماشاه پسرم رو باردار
بودمو نميدونستم.بعدا كه فهميدم خيلي ترسيدم كه نكنه اتفاقي برات بيفته چون اوايل بارداريم بود كه خدارو
شكر اتفاقي نيفتاد...
راستي ديروز خيلي مامانو اذيت كردي.تو مراسم چهلم آقاجون كه بوديم از اول مراسم تاآخرش همش
گريه كردي.يك لحظه هم آروم نميشدي اونم چه گريه هايي...جوري گريه ميكردي كه همه رو دور خودمون
جمع كردي.اينقد گريه ميكردي كه منم ميخواستم زار زار گريه كنم.در كل تو همه ي مراسمات آقاجون
مامانو خيلي اذيت كردي.چه مراسم پرسه و چه هفتم همش گريه ميكردي هيچ جورم آروم
نميشدي.نميدونم چرا...شايد تو هم يه جورايي ميخواستي برا آقاجون عزاداري كني...پسرگلم واقعا
خيلي ناراحتم وقتي بزرگ بشي هيچي از آقاجون يادت نمياد ولي از طرفي هم خوشحالم و خدارو شكر
ميكنم كه آقاجون تورو ديد.اينوبدون آقاجون خيلي خيلي دوست داشت.وقتي تورو ميديدهمش نازت ميكردو
دستاتو ميبوسيدو باهات حرف ميزد.از همين جا براشون از خدا طلب آمرزش و مغفرت ميكنم...