عاشقانه
آنروز كه تو پا به قلبم گذاشتي:
شبهاي بي ستاره ام غرق ستاره شد.آسمان خاكستري ام لاجوردي شد و تمام غنچه هاي نرگس دلم باز شد...
تو آمدي و من آشيانه ي دلم را كنار آشيانه ي قلبت ساختم وبراي چكاوك ها قصه ي عشق گفتم!...
آنروز كه تو آمدي پنجره ي عشق كلبه ي اندوهناكم باز شد و از پشت حرير تنهايي چهره ي مهربان تو را
ديدم.تو آمدي و سزمين پاك قلبم پر از عطر ياد تو شد و من آرامتر از خواب اقاقي ها عاشق شدم!!....
تمام لحظه هاي من فداي تاب مژگانت
شقايق وار ميميرم براي خواب چشمانت
چه دلي دارم من از خنده هاي تو....
كه ذوق مرا نمي كشد!!....
در آغوشت كه ميگيرم آنقدر آرام ميشوم كه فراموش ميكنم
بايد نفس بكشم!!...
ميخواهم دلم را زنجير كنم تا ديگر پر نگيرد برايت...
اما...مگر ميگذارد نگاهت!!!
چقدر پر ميكشد دلم به شوق تو...
انگار تمام پرنده هاي جهان در قلبم آشيانه كرده اند!!
براي بودنت ميمانم وبراي ديدنت ميميرم!!
باش تا بمانم و بمان تا نميرم..........