شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

شاهزاده خونه ما

کیاراد و دردسراش!!

1392/6/5 14:29
نویسنده : مامان آرزو
421 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به گل پسر خودم!عزیزم روز به روز که داری بزرگتر میشی باهوش تر و فهمیده تر میشیمژهو دردسراتم بیشتر(فدای سرتچشمک)نمیدونم همه ی بچه ها تو سن تو اینطورین یا تو اینجوری شدی؟؟روزا اگه خواب باشی که هیچی،اگه بیدار باشی فقط باید کنارت باشم یا بغلت کنم خلاصه تو بیداریت کلا باید در خدمتت باشم وگرنه ناجور گریه میکنی،خیلی بده اینجوری هستیافسوسواسه نهار یا شام هم که بخوام آشپزی کنم و بابایی هم نباشه دیگه کارم زاره خیلی سختمهناراحتتا من غذامو درست میکنم اینقدر گریه میکنی که خدا میدونه هیچ جورم آروم نمیشیگریهیه آشپزی بخوام بکنم باید١٠٠بار برم آشپزخونه و برگردم پیش تو!یه وقتایی هم میبرمت تو آشپزخونه پیش خودم!من آشپزی میکنمو تو هم نگاهتو از روم بر نمیداری که نکنه بذارمت برم لبخندشیطان

اینجا که باز داشتی منو نگاه میکردی بابایی از راه رسید و ازت عکس گرفت !

اینجا دیگه بابا رو هم دیدی.

راستی دیروز برای اولین بار گذاشتمت تو روروئک!بس که همیشه پاهاتو تکون میدی بابایی گفت بذاریمش شاید دیگه بتونه باهاش بره.همین که گذاشتیمت کمی تعجب کردی بعد دستت رفت رو کلیدای موزیکال و یه کلیدی زدی که صدای خروس دادخندهیدفعه ترسیدی و بغض کردی و بعد زدی زیر گریهگریهالهی برات بمیرمقلب 

راستی تصمیم گرفتم دیگه ترکت بدمتعجب(ترک گهواره)لبخندچون هر چی بزرگتر بشی ترک کردنش برات سخت تره،میخوام از فردا شروع کنم دیگه تو گهواره نذارمت آخه عادت به گهواره که داری هیچ جا نمیتونم برم جایی هم برم هم تو اذیت میشی هم خودم واسه همین از فردا باید بری تو ترک!شیطانمشغول تلفنواقعا سخته از گهواره گرفتنت ومن باید کل روزو تمام وقتمو بذارم رو تو که هر بهانه ای گرفتی بتونم آرومت کنم و موقع خواب رفتنت که حتما باید تو گهواره باشی سعی خودمو بکنمو بدون گهواره خوابت کنم تا کم کم از یادت بره میدونم خیلی خیلی سخته اما امیدوارم تو پسر خوبی باشی و تو انجام این کار سخت کمکم کنی و مامانیو خیلی اذیت نکنی و هر چی زودتر گهواره رو فراموش کنی همه ی مامانی ها واسمون دعا کنن که زودتر این پروژه ی سخت رو به اتمام برسونیمافسوساوهاسترس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (24)

آزاده
5 شهریور 92 15:32
اره.ارتین هم خیلی وابسته گهواره اش است.وقتی رفتیم سفر مجبور شدیم با خودمون ببریمش.


جدا؟نمیدونستم،واقعا خیلی بده!!
مامان آروین (مریم)
5 شهریور 92 16:03
الهی قربونش برم که هرچی بزرگتر میشه برای ما عزیزتر و نازتر میشه .

خب مامانی آقاکیا خیلی دوست داره و میخواد همیشه کنارت باشه

وای الهی عمه قربونش بره که از روروک ترسیده و گریه کرده ، نبینم گریه هاتو گلم

آرزوجون خیلی خوب کاری میکنی که میخواهی ترکش بدی ، امیدوارم خدا بهت قوت بده




مرسیییییی عمه جونم.نظر لطفتونه!منم دوسش دارموعاشقانه می پرستمش،اما...اگه بخوام تمام وقت کنار اون باشم که داداشت سه طلاقم میکنه!!


مامان آروین (مریم)
5 شهریور 92 16:06
آرزوخانم دردسر هنوز ندیدی
بزار به سن آروین برسه اون موقع میگی . وقتی درست حسابی کلاف شدی از شیطنک هاش . من از دست کارهای آروین همیشه اینجوریم
در نهایت هم


وااای خدا نکنه مثل آروین شیطون بشه!من امیدوارم بزرگ شه خوب شه،ایشاا...آروین جونم کم کم خوب میشه عزیزم
بي هنر
5 شهریور 92 16:30
دقيقا زماني پست جديد ميزارين كه آدم گرفتاره و وقت نميكنه بايد بخونه حال كنه نظر بده دولت عوض شد بابا شمام يه خورده هماهنگ باشين ديگه... ايييشششششششش! كياجون شرمنده سرم شلوغه. بوس
زهرا-مامان رضا
5 شهریور 92 21:22
خاله قربونت بشه
چرا ایندفعه همش تو عکسهات گریه داری؟
پس خنده هات کو گلم؟


خدا نکنه خاله جون.آخه عزیزم ترسیده!خنده هم ازش میبینید ایشاا...
آزاده مامان کوروش
7 شهریور 92 1:14
سلام آرزو خانم .
حالتون چطوره؟ نی نی خوشگل ما چطوره؟
خاله عاطفه از اهواز اومده پیش ما.
نی نی رو به جای من ببوسید


سلام آزاده جون.مرسی شما چطورین؟نی نی هم خوبه.خوش اومدن خاله.کوروش جونو ببوسین.
مامان شهراد
7 شهریور 92 10:15
سلام چه پسر نازی/مامانی بااجازه لینکتون کردم شماهم دوست داشتیدلینک کنید


سلام مرسی،منم لینکتون میکنم.
بی هنر
7 شهریور 92 10:48
کیاراد: مامان آخه چرا شما بزرگا فکر میکنید ما چیزی نمیفهمیم من که میدونم بابایی از غذای خوش نمک خوشش میاد! شما نمک نمیریزی من مجبورم با اشک خودم غذای بابایی رو خوشمزه کنم البت یه کمی هم به جیگر شما افزوده میشه


ما نمیخوایم!نه بابایی دیگه غذای خوش نمک میخواد نه جیگر من نمک.اصلا به اشکتون نیازی نداریم!!!
بی هنر
7 شهریور 92 10:49
این دوره زمونه نمیشه نیکی کرد!!!! ایییییشششششش


آخه چرا؟؟؟حالا بیا نیکی کن ایییشش پییشم نکن!
بی هنر
7 شهریور 92 10:57
بابای کیاراد شغل عوض کرده!!!
شده شکارچی لحظه ها.....


آره اونم چه شکارچییی!!!!!!!!
بی هنر
7 شهریور 92 11:07
کیاراد خان میخواد مادرش روزانه کمی قدم بزنه و پیاده روی کنه تا همیشه سلامت باشه!!! و این استراژدی رو به روش ذیل اجرا میکنه!
من نمیگم زن بشینه خونه ظرف بشوره ،
خب پاشه تو خونه ظرف بشوره !
یه همچین آدمه دموکراتیم من مامان گلم


نه صدسال دیگشم نمیخوام سلامت باشم،اینجوری زودتر پیر میشم،باز شما حرف یاد بچم میدین؟؟!!!
بی هنر
7 شهریور 92 11:32
گهواره تکرار را ترک گفته ام.

درون هر کسی کودکی نهفته است و برای این که شما قدر و منزلت او را درک کنید گهواره خود را به لرزه درآورده است.......


مرسی از متن قشنگتون.اوکی بود!!
بی هنر
7 شهریور 92 11:38
یه اشتباه مادرانه!:
کودک شما به 2 سالگی می‌رسد – چه بچه‌ی بزرگی!- و شما می‌خواهید با خریدن آن تخت‌خواب بامزه‌ای که در حراج دیده‌اید جشن بگیرید ولی به محض این کار، او شروع به بیدار شدن بعد از خاموش شدن چراغ یا در زمان‌های کوتاه می‌کند. چرا ؟ قبل از 3 سالگی یا بیشتر، بسیاری از کودکان هنوز برای ترک گهواره آماده نیستند. میندل می‌گوید" آنها رشد کافی شناختی و کنترل‌نفس ندارند تا در مرزهای خیالی تخت‌خواب بمانند."
عادت خوب: تا وقتی که کودک برای تخت‌خواب بزرگ آماده شود صبر کنید
وقتی کودک به نزدیک 3 سالگی رسید، ممکن است زمان آن باشد که او را به تخت‌خوابی بزرگ منتقل کنید. "ممکن است" در اینجا عبارتی مناسب و موثر است: اگر کودک پیش‌دبستانی شما مشکل می‌تواند در تخت‌خواب بماند می‌تواننید زمان بیشتری به او بدهید.
درست مانندِ کنار گذاشتن پوشک بعد از چند بار تلاش ، بازگشت به گهواره شکست نیست. میندل می‌گوید "اگر این کار جواب نمی‌دهد، بازگشت به حالت قبل اشکالی ندارد." کودک شما در نهایت می تواند از پس تخت‌خوابی بزرگ برآید و حتی احتمالا خودش آن را از شما می خواهد. میندل می‌گوید "هیچ کودکی وجود ندارد که به مهد کودک برود و هنوز در گهواره بخوابد."

منبع:ninisite.com
امیدوارم تصمیم عجولانه نگیرید،اول تحقیق کنید مامان کیا




ممنون از نوشته تون!عالی بود!!چشم حتما......
بی هنر
7 شهریور 92 11:49
به خروس میگن مرغ چندحرف داره: میگه قربونش برم حرف نداره


هه هه هه....کامنت های شماهم حرف ندارن!!
بی هنر
7 شهریور 92 16:39
تقدیم به خنده هات:
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!


ممنون ازشعرزیباتون*نظرلطفتونه!
الهه(مامان یاسان)
7 شهریور 92 17:05
واااای عزیزم قربون اون عکسات
آخه چقدر بد گریه میکنه آدم دلش براش میسوزه
قربونت برم خاله گریه نکن


مرسیییی.آره جوری گریه میکنه که دلم براش کباب میشه!ممنون عزیزم
مامان آروین
7 شهریور 92 23:56
ای جونم چه بغضی کرده این عروسک دلم کباب شد وای که چقدر این دردسرهاشون هم شیرینه ای جونم ببین چجور با نگاه دنبالت می کنه . عزیییییییییییییییییییییییزمی . نمکیییییییییین خودم و مامان جونی از طرفم حتما ماچش کن گنده باشه تا حسابی کیفش بهم برسه


آره بغض که میکنن واقعامظلوم میشن.ممنون از لطفتون،چشم حتما شماهم آروین جونو ببوسین!
بي هنر
8 شهریور 92 20:02
خسوسي لفطا!


بابت دیر جواب دادن به کامنت های شما واقعا معذرت میخوام.اصلا وقت نداشتم چون زیاد بودن گفتم سر فرصت به همشون جواب میدم.به بزرگواری خودتون ببخشید!!
آیسان مامان ماهان
10 شهریور 92 10:32
سلام آرزو جونم و کیاراد عزیزم ای خداااا منو ووووووووووبکشه که این همه بیمعرفت شدم و دوتا دوتا پستاتونو ندیدم



سلام عزیزم.خدانکنه طوری نمیشه...حالا دوتا دوتا بخون خسته شی دیگه بی معرفت نشی!!
آیسان مامان ماهان
10 شهریور 92 10:33
آره والله آرزو جونم کاش یه سیلی،زلزله ای بیاد و همه مردا رو برداره و با خودش ببره آی خدا چی میشد الان هیتلر زنده بوووووووووووووود..خود ناکسش حسابی کار بلد بوداااااااااااااا


آره خدا از زبونت بشنوه!!ماکه شانس نداریم اگه اونم زنده بود طرف مردارو میگرفت.
آیسان مامان ماهان
10 شهریور 92 10:37
ول کن خانومی آشپزی رو به آقای پدر بسپار اومدنی شام بگیرن تشریف بیارن منزل وگرنه راهشون ندهبعد برو بشین ور دل کیا جون همش نازشو بخر این جیگر طلا رو
آقای پدری خان ،من دو بهم زن و خرمگس معرکه نیستماااااااااااااااااااااااا اینو برا خاطر بچه خودتون میگم


کاش مردااین همه زحمتی که ما واسه بچه هامیکشیمواین همه وقتیوکه براشون میذاریمو میدیدن دیگه توقع آشپزی نداشتن!خودشون زحمتشو میکشیدن!!افسووووسسسسسسسسسسسس
آیسان مامان ماهان
10 شهریور 92 10:38
الهی فدای اشکت کیا جونم که این روروک باعثش شده...مامان آرزو آکش کن این روروئک بی ادب رو




خدانکنه خاله جون.چشم!اصلا میشکنمشو تیکه تیکش میکنمو میندازمش بیرون تا اون باشه اشک پسرمو درنیاره!


آیسان مامان ماهان
10 شهریور 92 10:40
الهی فدای ترک بچمون بشم من..................آرزویی فک کردم چیو میخوای ترک بچه بدی


خدانکنه....هه هه هه هه حتما فکر کردی بچم خدای نکرده معتاد کریستالی،کراکی،شیشه ای چیزی شده میخوام ترکش بدم آره؟؟؟!!!!طفلی بچم چی پشت سرش میگن خودشم نمیفهمه!!
بي هنر
10 شهریور 92 12:57
مامان كياراد خان معذرت... كامنت خصوصي بنده انگاري اول به دليل عجله بنده و دوم به علت اخلال و شايدم هك شدن سايت بوده..... ما كي باشيم كه بزرگوار باشيم. به قول كرموني ها،فيلو ته كفشتيم ننه!


اشکالی نداره،نه بابا اختیار دارین نگین این حرفارو......