شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

شاهزاده خونه ما

شاه پسرم5ماهه شد!!!!

1392/6/20 10:10
نویسنده : مامان آرزو
446 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به گل پسر قشنگو جیگرو عزیزو ناناز خودمبای بای٥ماهه وجودت خیلی چیزارو توزندگیمون تغییر داده ٥ماهه که همه ی زندگیمون تو شدی ٥ماهه همه ی امیدو دلخوشیمون تو زندگی تو شدی!5ماهه حالو هوای خونمون کلا عوض شده وما پراز هوای توییم.قلبماچآخ چی بگم از دوست داشتنت که هر چی بگم کم گفتم عزیزکم!واسمون خیلی عزیزی بخصوص برای بابایی.آخه خیلی خیلییییی دوست داره وخیلی مواظبته.یعنی در مقابل من که مادرتم بابایی خیلی بیشتر از من مواظبته وبه فکرته.آخه خیلیی روت حساسه.منم خیلی دوست دارمو عاشقانه میپرستمت ولی یه وقتایی فکرمیکنم بابایی خیلییی بیشتر از من دوست داره.یعنی نهایت دوست داشتن.همش بایدبخاطرتو باهم بحث کنیم.خونه که باشه همش میگه بچه رو شیر دادی گرسنه نمونه ؟پوشکشو عوض کردی نسوزه؟توقع داره2الی3ساعتی یه بار پوشکتو عوض کنم منم که میدونم دیگه زیاده رویه این کارو نمیکنم.چون واقعا الکیه آخه میگه تابستونه گرمه بچه میسوزه .من که طبق میل اون عمل نمیکنم بیچاره خودش پا میشه میادعوضت میکنه.درکل  ساعاتی که بابایی خونه باشه ساعات مرخصی منه.چشمکآخه همه ی کارای تورو خودش انجام میده...منوبابایی اصولا شبا دیر میخوابیم اماتو ساعت9دیگه میخوابیوگوش شیطون کر تا صبح هم بلند نمیشی!خواباین واسمون خیلی تعجب آوره.بچه های تو سن تو شبا تاصبح2_3بار بیدار میشن شیر میخورن ولی تو خدارو شکر بیدار نمیشی مارو هم از خواب ناز بیدار نمیکنی!اما.......اما صبحا ساعت5/30تا6دیگه بیدار میشیو هر کار کنم دیگه خواب نمیری عصبانیومیخوای یکی باهات بازی کنه  وتو هم بخندی.خندهبابایی هم همون موقع ها پا میشه صبحانه بخوره بره سرکار.اول میاد باهات یه خرده بازی میکنه بعد زیراندازتو میاره وبا حوصله پوشکتو عوض میکنه،تازه پایین تنتو هم میبره با آب میشوره که چون شب تا صبح تو پوشک بودی،خدای نکرده نسوزی.منم که خیالم از بابایی راحته ومیدونم اون ماشاا...بیشتراز من بهت میرسه،اصلا پانمیشم یعنی نمیتونم پاشم.خلاصه لباستو میپوشه وصبحونشو میخوره وبعد منو بیدارمیکنه که مواظبت باشم بعد خودش میره سرکار.بابایی خیلیییییی خوبه خیلییی.واسه همینه که من عاشقشم.قلبقلبماچپسرم بدون بابایی خیلییییییییییییییییی دوست داره نمیدونم بیش ازاینم میشد یانه؟؟؟؟امیدوارم بزرگ شدی براش پسر خوبی باشی و همه ی این کاراشو براش جبران کنی!راستی از هفته ی پیش شرو ع کردم بهت غذای کمکی میدمخوشمزهخونه عزیزجون بودیم عزیزیه خرده حریره نشاسته برات درست کردبرای اولین بار بهت دادیم خیلی دوست داشتیو تمومشونو خوردی.روز بعدشم خونه مامان بزرگی بودیم که مامان بزرگی هم زحمت کشیدن برات نشاسته سیب زمینی درست کردن اوناررو هم با لذت خوردی.خوشمزههر چی بهت میدادیم بازم میخوردیتعجباز روز بعد خودم یاد گرفتم تو خونه برات هردوشونو درست کردم بهت میدادم.روز پنجشبه ای بودکه چند بار در روز اونم به مقدار زیاد بهت دادم آخه هر چی میخواستم بهت ندم گریه میشدیو بازم میخواستی منم خوشحال پسرم غذادوست داره بایه عشقی تند تند بهت میدادم.از اونجایی که مامان بزرگی رفته بودن تهران پیش عمه مهدیه سر بزنه عمه نرگس وعمه فاطمه هم که از کرمان اومدن خونه ما بودن.چون که تازه غذای کمکی رو شروع کردم وزیادی بهت داده بودم معلوم بود درد دل شده بودی شبو اصلا نخوابیدی خیلیی اذیت بودیو گریه میکردیگریهروز جمعه هم که عمه ها اونجا بودن تو همش گریه کردی و نوبتی ما میگرفتیمتوعمه مریمم که سر کار بودن بدلیل سردرد شدیدمرخصی گرفته بودنو چون پسرش آروین هم خونه ما بود عمه هم اومدن اونجا بیچاره میخواست استراحت کنه مگه تو گذاشتی همش گریه کردی.گریهدیگه بهت شربت نفخو عرق نعنا دادم یه خرده آروم شدیو خواب رفتی.اینم از غذا دادن مامانی به تو.چکارکنم آخه تو همش میخوردیو منم نمیدونستم دارم زیادی بهت میدم بچه اولمی دیگه ایشاا...واسه آبجیت دیگه وارد میشم.نیشخندچشمکقهقههبعد از اون روز حریره برنج هم بهت میدم اما دیگه مواظبم زیادی بهت ندم گرچه یه بشقابم بهت بدم ماشاا...پس نمیزنی اما منم بخاطرخودت کمتر بهت میدم تا دیگه دل درد نشی!پس زود زود بزرگ شو تا هر چی خواستی بخوری گل مامان.صبح دوشنبه هم مامان بزرگی از تهران اومدن وعمه جون یه عالمه سوغاتی واست خریده بودومامان بزرگی برات آوردشون دست گلشون درد نکنه.خیلی زحمت کشیدن.

اینجاداشتم بهت حریره میدادم!

حریره که میخوری همچین ذوق میزنی جیگر،لبخندهمیشه موقع خوردن خوشحالی!

هنوز حریره از گلوت پایین نرفته میخوای قاشق بعدیو بهت بدم!اصلا مجال نمیدیتعجب

دیگه اگه دیر بجنبم یابهت ندم میزنی زیر گریهگریه

ای جیگرتو بخورم شیکموی منخوشمزهماچ

راستی چند وقتیه خودت پاهاتو میگیری وباهاشون بازی میکنی!بایه دستت پاتو میگیری،دست دیگتم که طبق معمول تو دهنتهلبخند 

 

توجغجغه هات گیتار بیشتر از همه دوست داری!

هر چی هم دستت بدیم اول میخوای بکنی تودهنت 

خاله حمیده که میاد خونمون همش باهات بازی میکنه ولباستو این شکلی میکنه،بس که بلاست! 

اینا هم عکسایی ازپسر گلم!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (20)

مامان آروین (مریم)
20 شهریور 92 16:25
الهی قربونش بره عمه .
الهی نفسش بشه عمه.
الهی جگرشو بخوره عمه .
الهی درد و بلاش تو نفسم.
تو اینقدر عشقی و نازی و دلبری و عزیزی که میخوام درسته قورتت بدم گلم
همیشه دلم برات تنگ میشه و همیشه دوست دارم ببینمت اما ..... چون هر روز نمیتونم ببینمت اما هر روز و روزی چند بار میام وب و نگاهت میکنم و قربون صدقه ات میرم جیگرو
5 ماهگیت هم مبارک . الهی عمر طولانی و باعزت داشته باشی نفسم که تازگی ها همش میخندی برامون .



مرسییییی از این همه مهربونیومحبتت عمه جان.نظر لطفتونه،،،،،،،اگه خدابخواد میخوام پسر خوبی بشمو فقط براتون بخندم!بوسسسسسس واسه عمه ی گلم.
مامان آروین (مریم)
20 شهریور 92 16:29
میدونی چرا عصر جمعه آقا کیا اینهمه گریه کرد ؟؟؟؟؟؟
آخه اون لحظه منو میخواست ، دیدی وقتی بغلش کردم و باهاش حرف زدم زود آروم شد
.
.
.
البته ناگفته نماند این عرق نعنا و شربت نفخ بی تاثیر هم نبوده جهت آروم شدنش

آره راست میگی،در کل بچم علاقه عجیبی به عمه هاش داره،یه وقتایی موقع گریه کردناش دست خودم آروم نمیشه اما دست شماها که میدم سریع آروم میشه!!!!
مامان آروین (مریم)
20 شهریور 92 16:31
آرزو خانم ببین چه داداش گلی دارم که تو بچه داری و خونه داری چقدر کمکت میکنه ، باید خیلی قدرش رو بدونی . ولی ای کاش بابای آروین هم یه کمی از داداشم یاد میگرفت فقط یه کمی


آره عزیزتوبچه داری خیلیییی کمکم میکنه واسه همین قصددارم یه7_8_10تا بچه دیگه بدنیا بیارم!جمعیت کشورم که میبینی درچه حاله،،،،،،،قدرشو میدونم و عاشقانه می پرستمش...
مامان آروین (مریم)
20 شهریور 92 16:32
واااااااای اون عکساش با اون کلاه و لباساش ........... شده عین قلقلی


آره خوب گفتی مریم جون.عین قلقلی شده بود!
مامان آروین (مریم)
20 شهریور 92 16:33
میگم ها این آقا کیا اوایل تو عکساش شلوار پاش نبود ، حالا پیراهن تنش نیست . جریان چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


طفلکی بچم میخوادراحتوآزاد باشه،چند وقت پایین تنش هوا میخورد حالا بالا تنش!!!!!!
مامان حسام كوچولو
21 شهریور 92 10:24
سلام ممنون كه به ما سر زديد. سر فرصت ميام و پست هاتونو مي خونم.
با افتخار لينكتون كردم
كيا جون به جمع دوستاي حسام كوچولو خوش اومدي


سلام خواهش میکنم.منم لینکتون میکنم.ممنون
آیسان مامان ماهان
21 شهریور 92 10:31
چه بابای مهربونی،،حتما که کیاراد خان بزرگ شه جبران میکنه،،مطمئنم مگه نه کیاراد جونم


اصلا حرف نداره عزیزم!حتما جبران میکنه پسرم.
آیسان مامان ماهان
21 شهریور 92 10:33
آفرین به پسر خوب که شیطون نیست و اجازه میده شبا مامان و بابا بخوابن


بله اصلا صدآفرین هزاروسیصدآفرین به این پسر گل خودم!!
آیسان مامان ماهان
21 شهریور 92 10:34
کیاراد جونم 5 ماهگیت مبارک عزیزم


ممنونننننننن عزیزم!
مامان آناهیتا
21 شهریور 92 10:43
الهی دورت بگردم .
نظر گذاشتم ولی نمی دونم ارسال شد یا نه .


مرسی عزیزم.آره رسیدن!
مامان رهام جونی
21 شهریور 92 11:45
…..$$$….$$$……………………………………….. ……………………………..$$……………….. …………………………….$$…………………………………….$$$….$$$. ….$$$……….$$$$…….$$………….$$$$…….$$$ …$$$………$$…$$……$$…………$$………..$$$…………………………..$$$ …$$$$$$$$$$$$$…….$$…………$$$……….$$$…………………………..$$$ ………………….$$$$…..$$$$$$$$$$$$$$…..$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ………………………….$$…..$$$$$$$$$$$$ ………………………….$$…………………$$$ ………………………….$$…………………$$$ …………………………..$$……………….$$$ …..$$$$……..$$$…….$$…….$$……..$$$………………..$$$ …$$…$$……$$$………$$…..$$………$$$………………..$$$ …$$$$$$$$$$$$$$$$$$$…..$$………..$$$$$$$$$$$$$$$$ ……………………………………$$……..$ …………………….$$$………….$$$$$$ …………………….$$$…………….$$$
مامان مبينا
21 شهریور 92 11:54
5 ماهگيت مبارك عزيزم.حالا بزرگ شدي باشه ولي خاله جون مجبوري اينقد بخوري تا نه خودت بخوابي نه بزاري ديگران بخوابن؟!!!!!!


ممنون عزیزم.نه نگو خاله من تحمل همه چیودارم الا بیدار خوابی!!
مامان بردیا شیطون
21 شهریور 92 12:01
ای جوووووووووووووووووووووونم
چه شیطونی عزیزم
5ماهگیت مبارک گلم

ماشالا خدا حفظش کنه
با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن
پسر گلت رو هم ببوس


مرسیییی ازمحبتت خداهمه بچه هاروحفظ کنه!حتما.چشم!
مامان مبينا
21 شهریور 92 12:14
ايشالا جمع سه نفريتون هميشه برقرار باشه و كيا جون هم بزرگ كه شد قدر بابا مامانشو بدونه


مرسی عزیزم ایشاا...،به امیدخدا،امیدوارم که همینجور باشه!
آزاده
21 شهریور 92 13:13
ای جانم.نوش جونت خاله.چه عکس های نازی.کلاهت مبارک.امیدوارم همیشه سایه مامان و بابا بالای سرت باشه


ممنو خاله،چشات ناز میبینن!مرسی ازدعای قشنگتون!
مامان کیاراد
21 شهریور 92 13:25
سلام عزیزم...ممنون که به ما سرزدید..وخوشحالیم که در جمع دوستان ما هستید...بازم پیش ما بیایید...


سلام.خواهش میکنم،ماهم خوشحالیم یه دوست جدیدپیداکردیم!چششم حتما.
مامان زری
21 شهریور 92 19:38
پنج ماهگیت مبارک خاله جون
آرزو جون برات خیلی خوشحالم که همسر به این خوبی داری و کمک حالته،بابایی آرنیکا هم همینقدر کمک حاله منه، خدا خیرشون بده و الا ما با این همه کار باید چه کار کنیم آخه اگه ما کارامون رو بکنیم کی وبلاگ بنویسه


مرسی عزیزم.ممنون نظرلطفته!آره واقعاخداخیرشون بده،من که بااین وبلاگ نوشتنم همش کارای خونم مونده!بااینکه شوهرمم کمک حالم هست!!!!
زهرا-مامان رضا
22 شهریور 92 9:19
همه عکسها داره میشه عکسهای دراز کش
ژستهای مختلف بگیر از بچمون
کیار راد جون! به بابای رضا هم بگو یکم از بابات یاد بگیره


آخه دست تنها بودم بعدم کیا نه هنوز میتونه بشینه نه وایسه مجبورم فقط بخوابونمش،خودمم عکس بگیرم!
مامان هدیه
23 شهریور 92 9:36
سلام عزیزم مرسی که بهم سر زدی لینکتون کردم موفق باشی بوووس تا بعد


سلام.خواهش میکنم،منم لینکتون کردم!ممنون بوس
سمیرا مامان پرنیان
25 مهر 92 23:07
جوجوی کپلی هزار ماشااللهخانومی چه پسر نازی داری به وب دختر منم سر بزنید خوشحال میشم که در صورت تمایل تبادل لینک کنیم منتظرتونمآدرس:
parnianjoon.niniweblog.com


ممنون چشاتون ناز میبینن!حتما میام.