شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

شاهزاده خونه ما

کیا نگو،بلـــا بگو...

1392/10/11 15:48
نویسنده : مامان آرزو
520 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  به نفسم،بازاومدم سراغ این دفترخاطرات ومثل همیشه ازتو بگم،ازتو که الان دیگه بهت نگاه میکنم دیگه اون کیاراد کوچولو نیستی،هم ازدیدن کارایی که میکنی میگم هم ازخودت که ماشاا...قدکشیدی وبزرگترشدی!الان یک هفته ای هست که سینه خیز رفتنت به سمت جلو خیلی تندشده اصلا نمیشینی،فقط میخوای بری وازهمه چیزسردربیاری.تابخوام برم توآشپزخونه برات حریره بیارم میبینم توهم توآشپزخونه ای،ازپله کوچیکی که دم آشپزخونه هست راحت میای بالا اما ازآشپزخونه که بخوای بیای بیرون یه خورده میترسیدی ازپله بیای پایین وگریه میشدی که بیام بیارمت،چندبارم به سرافتادی روزمین!آخاما ازدیروز چندفعه ای خودت تونستی بیای پایین.ازاین به بعدباید حواسم به همه چیزباشه ویک ثانیه هم ازت غافل نشم.نگرانچون هرچی روزمین ببینی برداریوبلافاصله تودهنت میذاری.میزای جلومبلارم باید بردارم دیگه.چون دست میزنی بهشون وبلندمیشی.دیگه هرچی رومیز هست میریزی پایین،گلدان مسی هم که گذاشتم رومیز امروز گرفتی خواستی بزنی توسرخودت که من از راه رسیدم شانس آوردی چون خیلی سنگینه.ازمیز تلویزیونم میری بالا وهرچی رومیزگذاشتمو برداری.خلاصه بگم همه چی برای تو دیگه خطرناکه!وقت تماموسایل تزئینی روهم باید جمع کنمو وقتی بزرگ شدی دوباره بیارمشون وسط البته تااون روز دیگه ازمدرفتنو به دردمم نمیخورن.ابرواینم بگم که سایز پوشکت هم دیگه بزرگ شده،این روزا هم همش آبریزش بینی داری.راستی گلم بابایی ازبچگیت همش میخواست سرتو باماشین بزنه،میگفت موهاش پرمیشن ومن که اصلا خوشم نمیاد همش میگفتم بزارواسه زمستون چون شاید سرش ماشین بشه بهش نیادلااقل بشه کلاه سرش بزاریمو رومون بشه یه جایی ببریمشنیشخند(البته توهمه جوره جیگرمن هستیقلب)خلاصه چندروز پیش گفت آرزو دیگه زمستون رسید ومن میخوام سرکیاروکوتاه کنم،منم هرچه اسرارکه این کارونکن موهاش به این زودی درنمیان پشیمون میشی راضی نشدکه نشد!رفته بودشانه ی ماشین همه اندازه شوواست گرفت واومد خونه که سرتوماشین کنه.منم ناراحت.ناراحتخلاصه یه پیشبندبرات بستو چندتا اسباب بازی هم بهت دادکه سرگرم بشی همین که ماشینو روشن میکرد یه خرده میترسیدیو روتو به طرف ماشین میکردیو نمیذاشتی بابایی کارشوبکنه!بابایی هم هرکارمیکردسرگرم بشی که کارشوانجام بده تو یه لحظه هم مجال نمیدادیو همش سرتو میچرخوندی،بابایی هم دید نمیشه دست گذاشت رو سرت که تکون نخوری ماشیو گذاشت اول کناره های گوشتو بگیره که یدفعه صدات جیغت بلندشدوآنچنان گریه میکردی که خدامیدونه.گریهبابایی هم ترسیدوسریع بغلت کردوبسختی آرومت کردنفهمیدیم چراهمچین گریه شدی،تعجببابایی دیگه پیشبندتو درآوردو بیخیال ماشین کردن موهات شدمنم خوشحال ومسرورلبخندمژه...بعدکه خودم گرفتمت داشتم موهاتو نگاه میکردم که یدفعه نگام افتاد به پشت گوشت که خونی بود بمیرم برات چون پوستت نازک بوده بابایی همین که ماشینو گذاشته پشت گوشت توهم تکون خوردی خورده به گوشت اینجوری شدی بعدزدی زیرگریه!منم قیافه ی حق به جانب گرفتموروبه بابایی گفتم محمدجوادبیابچه روببین به چه روزی انداختی! عصبانیدیگه حق نداری بخوای سرشوماشین کنی.منتظراونم بیچاره بادیدن گوشت خیلی نارحت شدودیگه چیزی نگفت امیدوارم که ازسرش رفته باشه.

 

بگذریم موضوع دیگه اینکه دیروز١٠دی ماه تولدمن بود،صبح که ازخواب پاشدم اول به بابای خودم زنگ زدم چون آقاجونم مثل من ١٠دی ماه به دنیااومده .قلبتبریک گفتمو اوناهم به من تبریک گفتنو بعددیدم یه پیام ازهمراه اول بهم رسیدوبازش کردم دیدم تولدم روبهم تبریک گفته و٢٤ساعت مکالمه ی رایگان هم بهم داده!مژهمنم خوشحال وتواین فکربودم که امروز به کدوم دوستام زنگ بزنم وکلی حرف بزنیم.نیشخنددیدم به گوشی بابایی هم یه پیام اومد سریع پریدم بازش کردم دیدم اونم پیام تبریک تولدو  ٢٤ساعت مکالمه رایگان!تعجبجاخورده بودم یدفعه یادم اومد سیم کارت بابایی هم به نام منه.از خود راضیدیگه خوشحالتـــــــر....لبخندکاراموکردمو خداروشکرتعطیل بود و بابایی هم خونه بود.قلبمن که اصلا به روی خودم نیاوردم امروز تولدمه بابایی هم هیچی نمیگفت،منم مثل سالهای پیش منتظرسورپرایزش بودم.خیال باطلخلاصه ظهرشدوخبری نشد بابایی هم دریغ ازیه تبریک خشکوخالی.نگرانمنم ناراحت که نکنه یادش نیستو اگرم یادش باشه امسال دیگه چون مادرشدم سورپرایزی توکارنباشه ودیگه ازکارایی که سالهای قبل برام میکرد خبری نباشه.ناراحتخلاصه ظهربرای نهار مهمون یکی ازآشناهای مامان بزرگی بودیمو بعداز نهار دیدم مامان بزرگی وعمه ها وعمو هم دارن باهامون میان خونه.دیگه گرفتم قضیه رو...چشمکیه خرده دلم قرص شدواومدیم خونه دیدم بابایی همه ی وسایل لازم برای آش روآماده کرده وازمامانش خواست که زحمتشوبکشه،بعدازم خواست به عزیزوخاله هاهم زنگ بزنم بیان اینجا دورهم باشیم.بعدازرب ساعتی اونا هم اومدن.منم که خیلی دست پاچه شده بودم نمیدونستم چیکارکنم چشمتوهم همش میخواستی بیای پیش خودم.ازیه طرف ازبابایی ناراحت شدم که بایدبه خودم میگفت تاآمادگی برای داشتن مهمون روداشته باشم ازیه طرفم بهش حق دادمو گفتم اگه میگفت که دیگه سورپرایز نمیشد !آخه بابایی اخلاق خاصی داره وکلا تو کارسورپرایزه.اونم چه سورپرایزایی!تعجبخلاصه آش آماده شدو صرف کردیم خیلی خوب شده بود خوشمزهبعددیدیم بابایی بایه کیک ازدراومد تو وبازم سورپرایزم کرد!همه ناراحت شدن که کاش زودترگفته بودین ماهم دست خالی نیایم اما بابایی گفت چون امسال تولدآرزومصادف باشهادت بوده نخواستیم جشنی چیزی باشه فقط میخواستم خودمون دورباهم باشیم! خلاصه کیک روهم صرف کردیمو دیدم بابایی هم هدیه ای بهم نداد خیلی تعجب کردم!تعجبنه اینکه توقع داشتم حتمابرام چیزی بخره نه،چون هرسال باهدیه اش خیلی سورپرایزم میکرد وامسال چیزی توکارنبودتعجب کرده بودم.ابروخلاصه شب رسید وما هم بامامان بزرگی واسه شام خونه ی عمه بابایی دعوت بودیم،ازیه طرف عزیز جون هم به مناسبت تولد آقاجون میخواست دیشبو مهمونی بده اما چون دیدمادعوت داریم مهمونی روموکول کردن به امشب.آخرشب که ازخونه ی عمه جان اومدیم من اومدم تو اتاق تو رو خواب کردم وقتی اومدم بیرون دیدم یه کارتون که یه توستر داخلش بود رومیزه!تعجببابایی گفت بیااینم هدیه ی تولدت ببین خوبه،اگه نیست برو عوضش کن.منم که خیلی خوشحال شدموتودلم کلی قربون صدقه اش رفتملبخندقلب بادیدنش گفتم خیلی خوبه اماچرا عصری بهم ندادی؟گفت نخواستم جلومهمونا بهت بدم که ناراحت نشن دست خالی اومدن.منم درکش کردمو ازش تشکرکردم بابت این همه خوبیش...قلبقلبماچ

اینم عکسای آقاکیاراد ما...

تو روروئک که هستی بهت میگم کیا بر مامان ژست بگیر خودتو میدی عقبو شروع میکنی ذوق زدنلبخندالهی مامان فدات بشه که اینقده باهوشیماچ

اینجادیگه بس خودتو بردی عقب روروئکت میخواست چپ شهنیشخند

اینجادیگه خیلی رفتی عقبو میخواستی پشت سرتو هم نگاه کنیلبخند

داری میای پایین

الهی من فدای عشقم بشم که اینقده دلبری میکنه برا مامانشقلب

اینم کیک تولدم،بابایی گفت چون تعطیل بوده بهتر از این گیرم نیومد!

اینا هم مهمونای کوچیک ما،آروین پسرعمه،رهام پسرخاله.

کیاراد حمله به سوی کیک...

بالاخره به کیک ناخون زدی!

آروین ورهام هم قایمکی به کیک ناخون میزدن!خوشمزه

اینم هدیه ی همسرعزیزم.قلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (31)

مامان متین جون
11 دی 92 18:36
سلام خدا واستون نگهش داره ماشالا پیش ماهم بیا تبادل لینک؟؟؟
مامان آرزو
پاسخ
سلام.ممنون عزیزم،چشم حتــــــــما
مامان آیاتای
12 دی 92 4:17
نوش جونت باشه فدای ژستات بخورمت
مامان آرزو
پاسخ
مرسی خاله،لطف دارین
مامان الیار
12 دی 92 13:15
مبارکه عزیزم تولدتنوش جان گل پسری باشه میبوسمت
مامان آرزو
پاسخ
مرسی خانمیلطف دارین ممنون
مامان آروین (مریم)
14 دی 92 14:07
الهی قربون ژست گرفتنت عزیزم ، تو روروک طوری ژست میگیری که انگار پشت فرمون بنز الگانس نشستی آرزوجون تولدت مبارک عزیزم ایشالاه 120 سال بالای سر همسرو پسرت باشی عزیزم ، با آرزوی همه خوبی ها و خوشی ها براتون
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عمه جونم،آره دیگه فعلا روروئک جای بنزوبرام گرفته تابزرگ شم پشت بنزم بشینم برات ژست بگیرمقربونت عزیزم لطف داری سلامت باشین
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
15 دی 92 16:23
سلام عززززیزم تولود و کادوی قشنگتون مبااارک برات رمز و گذاشتم
مامان آرزو
پاسخ
سلام خانمی،مرســـی قربونت برمممنون.
مامانی غزل جوون
15 دی 92 23:30
در گذر گاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد عشقها می میرند رنگها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده بجا می ماند "مهدی اخوان ثالث
مامان آرزو
پاسخ
ممنون از متن زیباتون
مامان بردیا شیطون
17 دی 92 15:32
ای جوووووووووووووووووووووووووووووووونم ماشالا به این گل پسر...... چه ژستایی گرفته مامانی تولدت مبارک کادوی بابایی هم خیلی باحال بود دستش درد نکنه شما هم مثل من دیماهی هستین...جالبه
مامان آرزو
پاسخ
مرسی ممنون عزیزم لطف داریقربونت برم.جدا؟آره جالب شد
مامان هيراد
17 دی 92 17:49
مباركه عزيزم البته با تاخير
مامان آرزو
پاسخ
مرسی قربونت برم
مرجان مامان آران و باران
18 دی 92 1:30
سلام عزیزممم خدا گل پسر خوشگلتو حفظ کنههه من لینکتون کردم
مامان آرزو
پاسخ
سلام عزیزم،مرسی از لطفتونمنم لینکتون میکنم وازآشنایی باشماخوشحالم
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:10
سلام آرزو جوووووووووووونم و کیاراد خانم که ماشالله برا خودش مردی ده و هرطوری تا آشپزخونه میره که حق خودشو(پوره)رو از چنگ مامان درآرهههههههههه
مامان آرزو
پاسخ
سلام به روی ماهت عزیزم،اولن کیارادخانم نه،کیارادآقابعدا آره دیگه بچم باید یه جوری شکم خودشوسیرکنه
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:11
ای واااااااااای کیارادی با گلدان مسی بزن تو کله دشمنات خالهچرا میزنی تو سر خودت عاااااااااخه
مامان آرزو
پاسخ
چیکارکنم خاله من که چیزی نمیفهمم تقصیرمامانمه که نبایددردسترس من بزاره!ایشاا...بزرگ بشم توسردشمنامم میزنم
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:14
وای وای وای چرا بچه رو اذیت کرده این بابایییییییییییییییخخخخخخخخخخخخ مامان و پسر دوتایی نمیخوان کیاراد کچل بشهمعلومه که بچه میترسه بار اولشه...اول ماشین و خالی یه جایی روشین میکردین کیاراد به صداش عادت میکرد بعددددددددددددد
مامان آرزو
پاسخ
آخه نه اینکه خودش توبچگیش سرشوماشین نکردن والان خیلی کم موئه،واسه همین نمیخواد کیاهم مثل خودش بشهقبلا جلوش روشن کرده بودیم هیچی نمیگفت اماوقتی خواستیم روخودش امتحان کنیم ترسید
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:15
من چرا کاسه داغتر از آش شدم حاااااااالاخخخخخخخخخخخ ببخشید از دوست داشتن زیادی لابد
مامان آرزو
پاسخ
نه عزیزم راحت باش حرف حساب جواب نداره وحقیقت تلخه
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:15
ای ول کیاراد برنده............این وسط خوشبحال آرزو شده که
مامان آرزو
پاسخ
مرسیآره خوشبختـــــــانه ما بردیم
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:16
واااااااااااااااااااااای پس این بوده ماجراااااااااااااااقربون گوش زخمیت بشم کیارادم،فک کنم بابایی تا آخر عمرش موهای خودشم کوتاه نکنه بس که ناراحت تو شده
مامان آرزو
پاسخ
آره خیلی ناراحت شدیم اما من تودلم خوشحالم بودم که باباش دیگه صرفه نظرکردهآره بیچاره خیلی ناراحت شد
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:18
به به به آرزو خانوم چند صد ساله بشین ایشالله،تولدتون مبارکطبق محاسبات من الان باید بعععععععععععععععععععله ی هفتاد و هشت سالتون بشه نهههههههههههههه
مامان آرزو
پاسخ
مرســـــــی عسیسمنه خانــــــووم من تازه23ساله شدمجوونم هنوزنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:22
تولد باباتونم مباااااااااااااااااارکای شیطون که یه تولد داشتین دو تا مکالمه رایگان از همراه اول
مامان آرزو
پاسخ
مرسی فدات شم،بـــله دیگه ماییم همراه اول هوامودارهپارتیم کلفته
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:26
آرزو دستم که بهت برسه خفت میکنم،شکیم توش نیســـــــــــــــــــــــــــــــــــــت.........دیگه باهات رفیق نیستمهیچ راهیم ندااااااااااااره
مامان آرزو
پاسخ
آخه چـــــراعزیزم؟؟؟نگواینجوری دلم میگیره
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:30
حالا تا تو بیای بپرسی چرا ؟؟من طاقت نمییارم خودم بهت میگم چرای قهر کردنمو...دختره خسیییییییییییییییییییس تو یه تک زنگم بهم نمیزنی،مخابراتم که 24 ساعت بهت هدیه مکالمه رایگان میده دنبال دوست میگردی که باهاش حرف بزنی؟؟؟؟؟خجالت نمیکشی عااااااایا؟؟منم دوستت نبودم عااااایا؟؟؟نباید یه زنگیم به ما میزدی صداتو میشنیدیم عااااااااایا؟؟؟برم تحریمت کنم عاااااااااااااااایا؟؟سر موعد تو تولدم تلافیت کنم عاااااااااااااااایا؟؟؟چقد عایا گفتتتم
مامان آرزو
پاسخ
آهــان فهمیدمباورکن توفکرشم بودم بهت زنگ بزنم اماحیرون بودم چیکارکنم،گفتم شایدمزاحمت بشم،یاخواب باشی یاکارداشته باشی ومن مزاحمت شده باشم یااصلا شایدلهجه تو نفهممخلاصه کلافه بودم سرمم که اونروز شلوغ بودوهمش مهمونی!تابه خودم اومدم دیدم24ساعت تموم شد
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:31
ایییییییییییییییییییییییییییییییشششششششششششششش آرزو که بهم زنگ نزدی هنو یادم نرفته واااااااااااااااااا نامردیت
مامان آرزو
پاسخ
ناراحت نباش عزیزم ایشاا...یه باربهت زنگ میزنم کلی میحرفیمچون دوست خوبی هستی هامجانی که نمیچسبه
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:37
چه سوررررررررررررررپرایزی شده خخخخخخخخخخخ..دست همسری درد نکنهدست خودتم طلا که خوب میزبانی کردیولی من همچنان با بعضیا قهر میباشم از نوع شدییییییییییییییییید
مامان آرزو
پاسخ
آره خیلی باهال وغیرمنتظره بودآره قربونش برم همیشه شرمنده ام میکنهدیگه قهرنباش عزیزدلم جبران میکنم
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:42
ای خاله آیسان قربون تو و همه عکسهای نازتو و اون ژست خوشگل تو دل بروت بشه ایشالله کیارادم
مامان آرزو
پاسخ
خدانکنه،حالاچراخاله ات؟مگه خودت چطوری؟مرسی خاله
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:42
ای جونننننننننننم که اینقد خودتو برا مامی لوس میکنی
مامان آرزو
پاسخ
واسه مامان لوس نکنم واسه کی لوس کنم؟
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:50
کیکتووووووووونم خیلیم خوش بر و رو هستش نووووووووووووووووش جوووووووووونتون..اما من هنوزم قهللللللللللللم با بعضی نامررررردا دیگم بهشون جک مک نمیفرستممممممممم
مامان آرزو
پاسخ
مرسی قربونت برمنگوعزیزم بیایه بوس بده دیگه آشتی کنیم
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:52
به به به آروین جونم که هست،پسرخالم که هستن،،جمعتون پایدارررررررررررررررکادوتونم مبااااااااااااااااارک،دست همسری درد نکنه،
مامان آرزو
پاسخ
بله دیگه،مرسیلطف داری خانمی
آیسان مامان ماهان
18 دی 92 12:54
با بعضیا که قهلم بیان خصوصی
مامان آرزو
پاسخ
باشه اومدم ولی دیگه قهرنباش وگرنه دیگه بهت زنگ نمیزنم ها
آیسان مامان ماهان
21 دی 92 10:59
ما هنوزم با بعضیاااااااا قهریم سر جای خودکیاراد خانمم نیست و کیاراد خان ،بعضیا چجوری دیپلم گرفتنیعنی چی لهجمو بلد نباشی واااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییش
مامان آرزو
پاسخ
ای بدجنس هنوزم قهری؟ببخشید مامثل شمادکترا نداریمگفتم شاید لهجه داشته باشی!
آیسان مامان ماهان
21 دی 92 11:00
حالا بیا خصوصی
آیسان مامان ماهان
21 دی 92 11:02
عجیجم نرسیم پست بالایی رو بخونم مییام پیشت حسابی فقط عکسهاتونو تماشا کردم .دارم یه پست عروسی میزارم تو هم دعوتی بیا..یه عکسم از خودت بزار من گناه دارم خخخخخخخخخخخخخ
مامان آرزو
پاسخ
طوری نمیشه عزیزم.2روزه میخوام بیام نمیتونم بازش کنم!مگه عکسمو ندیدی؟بروتو پست آتلیه1ماهگی میبینی.
امیرحسین کوچولو نفس ما
29 دی 92 3:56
تولدتون مبارک مامانی نمیدونم چرا صفحه نظر ها به سختی برام باز میشه.منم رمز خاطرات بارداریتونو میخوام البته اگه میشه....و اما این پسر نااااااااااز که خیلی به دلم میشینه بس که هزار ماشاالله خوشگله صدقه و اسپند یادتون نره مامانی روزی هزار بار
مامان آرزو
پاسخ
مرســــی عزیزم،چشم الان میام براتون میذارم.قربونت برم عزیزم چشات ناز میبیننخیـــلی لطف دارین
کبری مامان آنیتا((آنیتا عسل مامان وبابا))
19 بهمن 92 22:27
وای مامانی گل پسرت معلومه خیلی شیطونه ها ازآنیتای منم شیطون تره((خداحفظش کنه برات))
مامان آرزو
پاسخ
آره بلـــــاستمرسی عزیزم خداآناجونم حفظ کنه