شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

شاهزاده خونه ما

9ماهگی...

1392/10/21 10:36
نویسنده : مامان آرزو
415 بازدید
اشتراک گذاری

 

مینویسم سرشار از عشق

      برای تویی که همیشه

تنها مخاطب خاص دلنوشته های منی...

    برای تو که بخوانی و بدانی

دوست داشتنت در من

     بی انتهاست...

 

سلام به پسرم،تاج سرم،امیدزندگی ام که الان ٩ ماهه شده!٩ماهگیت مبارک باشه گلم،ایشاا...برسه روزی که بخوام پست ٩٠سالگیتو برات بزارم عشـــقـــمقلبچشمکواقعا روزا چه زود میگذرن،روزابه کنار،چشم به هم میذاریم ١ماه گذشته وپسرماهم ١ماه بزرگترشده.الهی قربونت برم که هرچی بزرگتر میشی عشق مامان هزاربرابربهت بیشترمیشه.اصلا شدی تموم زندگیم،تموم امیـدم،تموم عشقم،تموم احساسم وتموم آرزوهام که فقط باتو شکل میگیرن!بگم برات ازاین روزایی که گذشت ودارن میگذرن،این چندروز بیشتر خونه بودیموزیادجایی نرفتیم،آخه بعداز چند سال خدا دلش به رحم اومد ویه برف جانانه نصیبمون کرد که تا٢روزم تموم نمیشد!اونم چه برفی!هوا هم بی اندازه سرد ویخبندان بود،واسه همین بیرون رفتن خیلی سخت بود اونم باوجود تو.خیلی دوست داشتم با بابایی بریم بیرون وتو برفا قدم بزنیمو یه خورده برف بازی کنیم اما با وجود تو اصلا ممکن نبود وماهم بیخیال برف و بازی.باشه فدای سرت ایشاا...سال دیگه بزرگتر شدی اگه خدا هم عنایتی کردنو برف نصیبمون شد باهم میریم.الان خیــــــلی کوچکی و زود سرما میخوری.گرچه بااینکه هیچ جا نرفتیمو تو خونه هم قشنگ لباس تنت میکردم بازم سرما خوردیو همش سرفه های بدی میزنی.بااینکه سرما خوردیو حالتم خوب نیست اما دست از شیطنت برنمیداری،بیدارکه باشی همش درحال سینه خیز رفتن به سمت تلویزیون یامبل یامیزا هستی وحالا دیگه خودت بهشون دست میگیری وبلند میشی وایمیستی.فکرکنم زود راه رفتن روهم یاد بگیری،آخه معلومه خیلی مشتاقی.وقتی بلندت میکنیم به کمک ما میخوای تندتند راه بری،اما همش سرپا راه میری،اصلا نمیتونی کف پاتو روزمین بذاری،چون تو روروئک گذاشتیمت پاهات به زمین نمیرسیدن همینجوری عادت کردی ایشاا...که به مرور زمان خوب میشی.نکته جالب اینکه فکرکنم راه رفتنو هم یاد بگیری اما دندون درنیاری!آخه الان که ٩ماهته هنوز که هیچ دندونی درنیاوردیو فعلا هم خبری هم نیست!نگرانبه شعرای بچگونه خیلی علاقه داری،وقتی گریه میشی برات حسنی روکه توگوشیم دارم میذارم توهم آروم میشیو تاآخرش گوش میدی.البته گوشی روهم ازم میگیری!عزیز جونم همیشه برات شعربچگونه میخونه واسه همین خیلی باهاش جوری وهر وقت میبینیش کلی ذوق میکنیو انتظارداری برات بخونه.

این روزا منم اصلا حال خوبی ندارم،تو هم بس  که شیطون شدی همش باید دنبال تو باشمو مواظبت باشم که دست به چیزی نزنی که برات خطرداشته باشه!چندوقتیه دو تا دستم خیـلی درد میکنه،البته فقط قسمت مچ،روز به روز دردشون بیشتر میشه وطوری شده که یه قابلمه رو به زوربلند میکنم چه برسه به اینکه همش باید دنبال تو باشمو بگیرمت یا بغلت کنم.بلند کردنت خیلی برام سخت شده به سختی بلندت میکنم و به مچ دستام خیـــــلی فشارمیاد.نمیدونم واسه چی اینطوری شدم قبلا هیچ مشکلی نداشتم.شایدم به خاطرتو باشه،آخه از اونجایی که تاچندوقت پیش ازهمه غریبی میکردی همیشه بغل خودم بودی چه برای خرید،چه بیرون رفتن،چه مهمونی!همش بغلم بودی وبرای بیرون رفتنم هیچوقت ازکالسکه استفاده نکردم فقط تا٢ماهگیت گاهی از ساک حمل استفاده کردم!ازاونجایی که دستام نسبت به کل اندامم خیـــــــلی کوچیکو ظریفند،همه میگن واسه همینه روشون فشاراومده.این چندروزم اوضاعشون بدتر شده،جوری که دستگیره دری روبه زور باز میکنم یادرب یخچال یادرب ماشین رو و خیلی چیزای دیگه که روزی ١٠٠بارواسه آدم اتفاق میفته منم که اوضاعم اینطوری شدهناراحتمثلا قبلا که داشتم برات مینوشتم عادت دارم همش دستمو زیر چونه ام میذاشتم اما الان یک ثانیه هم نمیتونم،همه اینا به درک،بلندکردن یا بغل کردن تو از همه برام سخت تره وخیلی میترسم خدای نکرده بخوای از دستم بیفتی!واسه عصری هم نوبت دکتر دارم،دیگه به امیدخدا...

 

شب چهارشنبه هم عقد دختر عمه ام بود،خیلی نگران بودم تو اون سروصدا اذیت بشی!اما خداروشکر همین که رفتیم خواب رفتیو تا٢ساعتی خوابیدی،بیدارم که شدی ازسرت دعوابود و همه میخواستن بگیرنت وبغلت کنن تو هم خداروشکرکمتر غریبی میکنی وپیش همه میرفتی.الان خیلی بیشترمیفهمی،معنی محبت وعشق ورزیدن رو خوب میفهمی.وقتی میگیرمت بغلم قربون صدقت میرمومیبوسمت اینقده ذوق میکنی صورتتوبه صورتم میزنی کلی میخندی،اما اگه سرت دادبزنمو دعوات کنم سریع میزنی زیر گریه وقهرمیکنیگریهچندوقت پیش که خونه ی مامان بزرگی بودیم عمه مهدیه همش باهات بازی میکنه سربه سرت میذاره،بهت میگفت پاشوبروخونتون میخواستی گریه بشی بعدمیگفت شوخی کردم گریه نکن عزیزم همینجابمون بازآروم میشدی.این کارو چندبارتکرار کرد توهم اول گریه میشدیو دوباره سریع آروم میشدی!الهی قربونت برم که روز به روز عاقل ترو فهمیده تر میشی!اگه به چیزی که نباید بخوای دست بزنی میگم پسرم دست نزن یا برگردبیا پیشم یانکن خلاصه هرکاریو که بگم نکن انجام نمیدی،فکرکنم ازحالت صورتم میفهمی که نباید این کارو کنی فقط تنها چیزی که بهم گوش نمیدی وکار خودتو انجام میدی حتی اگه منم باهات جدی دعوا کنم گوش نمیدیو کارخودتو انجام میدی اینه که تازگیا پوشکتو بخوام عوض کنم سریع میخوای به()دست بزنیو باهاش بازی کنیاوهمنم اینقدازاین کاربدم میادکه خدا میدونه!هرچی بهت میگم نکن کارخودتو میکنی یه بارآروم زدم رودستت وبهت اخم کردم بازم کارخودتو کردی!کلافهفقط تو همین مورد به حرفم گوش نمیدی ومنم موقع پوشک عوض کردنت همش اینجوریمکلافهکلافهعصبانی

هروقت رومبل میذارمت همش به دسته اش میزنیو باخودت میخونی.

الهی مامان قربون این ژستت بره عشقمقلبماچ

 مــَرا..
جــُدا کــن ..
از اهلِ زمـيــن ..
دستَــم را بـگـيــر ...
مـيــخـو اهــم در دنـيــايِ آرامِــــ تـــُو...
آرامـــ بـگـيــرمـــ . . .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (28)

مامان عرفان
23 دی 92 0:36
سلام مامانی خوبی ؟؟؟؟؟؟؟ دلم برات تنگ شده . درگیر امتحانات عرفانم وقت نمیکنم بیام بهت سر بزنم . خیلیییییییییییییییی دوووستتون دارم .
مامان آرزو
پاسخ
سلام عزیزم.مرسی شماخوبین؟پس بگوچرا کم پیدایین!قربونت ماهم دوستون داریم
مامان آروین (مریم)
24 دی 92 10:57
9 ماهگیت مبارک عزیزم ایشالاه 90 ساله بشی . الهی قربونت برم که همه چی رو درک میکنی اون عکسی که یه جوراب پاته و یکی نداره رو خیلی دوست دارم
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عمه جونمایشاا...،خدانکنه.آره خیلی باهال شده بس که سینه خیز میره همش جوراباش درمیان
آیسان مامان ماهان
24 دی 92 11:15
سااااااااااااااااااااام عزیز دلم الانم که اومدی خیییییییییلی لطف کردی
مامان آرزو
پاسخ
سلام.مرسی گلم.
آیسان مامان ماهان
24 دی 92 11:15
::وااااااااااا آرزو خانوم مگه دم خونتون کارت نیومده هاااااااااان؟؟؟برم الان بزمشونو به هم بزنمممممممممممممم؟؟برم برم؟؟ ای بی هنر گند زده کپک زده
مامان آرزو
پاسخ
نه بابا این بی هنر بی معرفت مارو جزو مهمونا حساب نکرده
آیسان مامان ماهان
24 دی 92 11:15
آرزو بدو خصوصی
مامان آرزو
پاسخ
رفتم.نه عزیزچه حرفیه درکت میکنم
آیسان مامان ماهان
24 دی 92 11:18
واااااااااااا مگه مااااااااااا دست جوونای شهرمون موندیم واللاااااااااااااااهاز همون شهر خودتون دستشو بزارین تو حنا بره پی کاااارش خخخخخخخخخخخخخخخ
مامان آرزو
پاسخ
گفتم بگیرین دست این بی هنرو ببرین تبریز ماازدستش راحت بشیم
آیسان مامان ماهان
24 دی 92 11:19
واااااااااقعاااااااااااا..میسی گلم که پسندیدین..گزینه بهتری برا عکسها داری بگو واااااااا..مااااااااا استقبال میکنیم شدییییییید
مامان آرزو
پاسخ
خواهش میکنم کارای تو حرف نداره گلم.حالا منم براش دارمممممم
آیسان مامان ماهان
24 دی 92 11:21
ناااااااااامردی نکن آرزوووووووووو..آتیشش نسوزون خخخخخخخخخخ..کله بی هنر که هیچ..کله منم میکنن عااااااااخه
مامان آرزو
پاسخ
مگه دروغ میگم آیسانیآخرش که منم بخاطراون فکرکنم مطلقه بشم
مامان الیار
24 دی 92 12:57
واااااااااااااااااااااای گل پسری چه قده خوشگل و خوشتیپ شده خیلیییییییییییییییییییییی میبوسمش
مامان آرزو
پاسخ
قربونت برم مرسی چشات قشنگ میبیننلطف داری
ازاده
24 دی 92 15:52
سلااااااااااااااااااااااااام.دلم براتون تنگ شده بود
مامان آرزو
پاسخ
سلام.مرسیماهم خیلی دلمون براتون تنگ شده بود
مامانی غزل جوون
24 دی 92 23:42
مامان آرزو
پاسخ
مرسی
آیسان مامان ماهان
26 دی 92 11:50
سلام آرزو جونم خوبی؟؟؟ادامه مطلب پست عروسی بی هنرو برو ..نشد که خوب ویرایش بشه اولین فرصت بازم رسواش میکنممممممممممممممم
مامان آرزو
پاسخ
سلام عزیزم مرسی توخوبی؟الان میرم.ای بلــــــــا
آیسان مامان ماهان
26 دی 92 11:53
قربون تو بشم مننننننننننننننن
مامان آرزو
پاسخ
خدانکنه عزیزم
آیسان مامان ماهان
26 دی 92 11:58
اییییییییییییی جااااااااان دللللللللللللم،آرزوی مشدی خووووودمیحرف نداری ،آخرررررررررررشی
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عزیزفدات بشم من توهم آخــــــــــــرشی!یه دونه ای
آیسان مامان ماهان
26 دی 92 12:13
خدا نکنه خالهاین مامان بابای خسیس کلی مثلا توجیهم کردن که آدم باید از رو عقلش انتخاب کنه نه ظاهر و قشنگیمن که میدونم برا پولش بوده نه تربیت من
مامان آرزو
پاسخ
اونا مجبورن این جوری قانعت کنن اما تو گولشونو نخور عزیزم
مامان بردیا شیطون
26 دی 92 12:44
خداوندا عزيزم را تو ياري کن پناهش باش و در حقش تو کاري کن الهي هرچه ميخواهد نصيبش کن خدا بر لبش لبخند جاري کن .
مامان آرزو
پاسخ
مرسی از شعر زیبات عزیزم
mmg
28 دی 92 11:20
الهی قربونش برم دلم میخواد بغلش کنم و ازش جدا نشم. مراقب پاهاشو هوای سردو جورابهای گشادش باشین لطفاً میبوسمش جیگرو
مامان آرزو
پاسخ
خدانکنه عزیزم،مرسیچشـم یادت نره تواین جوراباشو گشاد کردی
مامان هيراد
28 دی 92 16:39
اي جانم مبارك باشه عزيزم
مامان آرزو
پاسخ
قربونت مرســی
آیسان مامان ماهان
30 دی 92 8:37
واااااااااااااااااا من چرا همش فک میکردم این پستو خوندم
مامان آرزو
پاسخ
بس که به ما اهمیت میدین شمــااییششششششش
آیسان مامان ماهان
30 دی 92 8:37
نه ماهگی کیاراد جوووووووووونم مبااااااااااااااااااااااارک نود سالگیتو تبریک بگیم عزیز دلللللللم
مامان آرزو
پاسخ
مرســـــی عزیزمنود سالگی کیاراد دیگه منو تو چند تا کفن پوسیدیم تبریکمون کجا بودهوعده ی الکی به بچم نده
آیسان مامان ماهان
30 دی 92 8:40
من دعا میکنم سال بعدم برف به اونجا برسه و کیارادم یه سن بزرگتر میش سه تایی میرین برف و سرسره بازی
مامان آرزو
پاسخ
به امید خدا!ایشاا...که همینطور بشه
آیسان مامان ماهان
30 دی 92 8:42
آخییییییییییییییی قربونت برم چرا دستهات درد میکنه،نکنه شمام با کامپیوتر زیاد کار میکنی الان دقیقا حس تو رو دارم چون جفت دستامو بستم بس که درد دارن
مامان آرزو
پاسخ
خدانکنه،نمیدونم بس که برای این پدروپسمل بایدبشورمو بروفمو آشپزی کنمنه کیا مگه میذاره بشینم باکامپیوترکارکنم؟؟درددستای شما حتمـــــا مال کاربا کامپیــوتره دیگه!
آیسان مامان ماهان
30 دی 92 8:43
چه عکسهای خوشگلی از کیاراد جووووووووونم
مامان آرزو
پاسخ
فدات نظر لطفتهچشات خوشگل میبینن عزیزم
آیسان مامان ماهان
30 دی 92 8:44
عروسی دختر عمتون مبارک، ایشالله دومادی کیاراد خان
مامان آرزو
پاسخ
مرسی.قربونت برم ایشاا...
مامان هيراد
30 دی 92 9:47
پروردگارا آرامش را همچون دانه هاي برف آرام و بي صدا بر سرزمين قلب كساني كه برايم عزيز هستند جاري بگردان آمين
مامان آرزو
پاسخ
مرسی از متن زیبات عزیزم
مامان آروین
1 بهمن 92 13:55
اییییییییییییی جونم عزیزم قربونت که اینقده ناز و دوست داشتنی هستی مامانیه مهربون ایشاله که دستت زود خوب بشه منهم یه مدت دستام اینجور شده بود مواظب خودت باش سعی کن شیر زیاد بخوری با پزشکت مشورت کن اگه لازمه قرص آهن و کلسیم بهت بده بنظرم در مورد کار کیاراد جونم حین تعویض پوشک اصلا نبایدبهش اخم کنی و نسبت به موضوع واکنش نشون بدی چون تو این سن درک خوبی از کار بد یا خوب ندارند واکنش ما باعث تثبیت یک رفتار میشه ببوسش عسلیه ناز و دوست داشتنیمو
مامان آرزو
پاسخ
فدات بشم مامان جونیه مهربون خیـــلی لطف دارینقرص آهن وکلسیم استفاده میکنم وازداروهایی که دکتر برای دستام بهم داده هم استفاده کردم والان خداروشکرخوب شدم ودستام دیگه مشکلی ندارن!ممنون ازراهنماییت عزیزم امیدوارم کم کم یادش برهچشم ممنون
مامان شهراد
3 بهمن 92 11:36
9ماهگیت مبارک عزیزم
مامان آرزو
پاسخ
مرسی خاله جونم
فائزه مامان آیاتای
28 بهمن 92 17:29
آرزو جان دوست خوبم ایشاله که خیلی زود خوب میشی
مامان آرزو
پاسخ
مرسـی عزیزم محبت داری