15ماهگیت مبــــارک...
سلام به عزیزدلم،عشقم،همه ی زندگیم!15ماهگیت مبــــــارک باشه گلم،چه میگذرن این ماهها به سرعت!چشم به هم زدیم 1ماه دیگه هم گذشتو گل پسرماه هم 1ماه بزرگتر شد!مامان قربون پسمل15ماهش بره که اینقده نازوخوردنی شده با این زبونش،خودشولوس میکنه واسه مامان!آخه میخوام این روزا بخورمت قشنگم،بگوچرا؟؟آخه یادت گرفتی مامانو بوس میکنی،من فدای این بوسیدنت برم مادر که خدامیدونه چه حسی بوداولین باری که منوبوسیدی!نمیدونستم ازخوشحالی چیکارکنم؟!جالبم اینجاس فقط میخوای لباموببوسی!اگه لپمو بیارم بگم بوس کن اصلا نمیبوسی فقط میخوای لباموببوسی!من فدات میشم مادرکه اینقده دوست داشتنی شدی،همه ی زندگیم شدی،شدی نفسم مـــــــادر...راستی بالاخره چندروز پیش بس که با بابایی جنگیدم بالاخره رفتیم آرایشگاه موهاتو کوتاه کردیم!الان 1ماهی میشه میخواست تورو ببره آرایشگاه که به قول خودش وقت نداشت،ازیه طرفم نمیخواست موهاتوکوتاه کنه،دیگه موهات خیلی بلند شده بودن،همش توچشات بودن!منم میبایست همش یه پنز یاگیره بزنم به موهات تاتو چشمات نیان!خلاصه بابایی رفت برات نوبت گرفت واومددنبالمون رفتیم آرایشگاه.این دفعه منم اومدم،خواستم خودمم باشم تاکمترگریه کنی!خلاصه یه کم تو آرایشگاه نشستیمو بابایی بغلت کرد یه کم بامحیطش آشنا بشی تاموقع اصلاح نترسیو گریه نکنی!امـــــــا موقع اصلاح که بغل بابایی بودی از همون اولش که آرایشگره شروع کردبه کوتاه کردن موهات زدی زیرگریه تا کارش تموم شدهمش گریه کردیو دستاتو به سمت من دراز میکردیومیخواستی بیای پیش من.دیگه بنده خداها هرچی عروسکو وسیله اسباب بازی داشتن برات آوردن اصلا آروم نشدی.تااینکه موهاتوکوتاه کرد!خیــــــــلی عوض شدی جیگرم اماازیه طرفم راحت شدی،سرت سبک شد والاااا...خلاصه شبم خونه خاله حکیمه افطاری دعوت بودیم،تو هم بس گریه کرده بودی چشات پف کرده بود،خیلی هم خوابت گرفته بود،آخه عصرشم نخوابیده بودی،خونه خاله که رسیدیم اصلانذاشتی شام بخورم خیلی خوابت میومدمنم بردمت اتاق راحیل شیرت دادم سریع خواب رفتی بعدرفتم شاممو خوردم.
اینم پسرمو قشنگ ما که فقط با خوردنی میشه ازش عکس گرفت!
همچین باتلاش شیرمیخوری از نی که واقعا خندم میگیره.
اینم عکسای قبل ازمو کوتاهیت
jhfjh
اینم عکسات که گفته بودم همش روماشینات میشینیو همه رو به روز سیاه نشوندی!