شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

شاهزاده خونه ما

این روزها....

1393/5/14 10:29
نویسنده : مامان آرزو
580 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسرنازخودم،عشقم،نفسم،جونم....بازم مثل همیشه باتاخیـــــرزیاداومدیم،فکرکنم این دفعه طولانی ترین تاخیرمون بودبین پستا،آخه زیاددرگیربودم مثل همیشه،نت خونه هم که قطع بوداصلافرصت نمیشدبریم وصل کنیم،خودمم چون باگوشیم همیشه میومدم کامنتاروتایید میکردم دیگه زیادرو وصل شدن نت خونه تاکیدنمیکردم الانم چندروزی وصل شده امااین چندروزاصلاوقت نداشتم بیام آپ کنم،قبل از هرچیز عیدفطر رو باتاخیـــــــــــرزیادبه همه ی دوستامون تبریک میگم.طاعات وعبادات همه تون قبول باشه انشاا...،ماه رمضونم تموم شدگل من واین دومین رمضانی بودکه باتوگذروندیم ومنم تونستم فقط یه روزه بگیرم،روز شهادت امام علی رودیگه قصدکردم روزه بگیرم،اماخیــــــلی سخت گذشت بخدا.شبای قدرم شب اول روکه بابایی شبکاربودومنم خونه ی عزیزبودم تورواونجاخوابوندم باخاله حنانه رفتیم مسجدکنارخونشون.تا2نشستم دیگه نگرانت شدم واومدم خونه دیدم خوابه خوابی.خداروشکراصلابیدارنشدی.دوشب بعدی روتوخونمون احیاگرفتم.بعدازعیدفطرهم دیگه سه تاعروسی رودرپیش داشتیم،دقیق سه شب پشت هم.دوروزم کرمان خونه ی عمه فاطمه بودیم.توهم این روزاخیلی بدشده بودی همش بهونه میگرفتی والکی گریه میکردی نمیدونم چرا؟حالایه 2.3روزی هست خداروشکربهترشدی،خیـــــــــلی ضعیف شدی خیلی.بس که تحرک داری.اصلایه لحظه هم نمیتونی بشینی همش درحاله راه رفتن وشیطونی کردنی.نسبت به بچه هاحسودی میکنی واصلا اسباب بازیاتو نمیزاری کسی دست بزنه.مثلارهام پسرخاله هروقت میادخونمون نمیزاری به هیچکدوم دست بزنه وگرنه میزنی زیرگریه.تازگیایه تاب که چندماه پیش برات خریدم روبرات وصل کردیم .توخونه که باشیم همش میخوای سوارشی وخودت هم تاب تاب عباسی میخونی.هیچ بچه ای هم نمیزاری سوارتابت شه.هروقت کاربدی میکنی بابایی بهت میگه کاربد؟؟حالادیگه خودت یادگرفتی، اگه شیطونی کنی میگم کیاچکارکردی؟ازحالت چهره ی من میفهمی ومیگی بد،بد...خیلی تیزوباهوشی ماشاا...،سریع هرکاریویادمیگیریو،هرحرفیوبزنیم توذهنت میمونه.یه روزکه رفتیم سرخاک آقاجون،بابایی عکس آقاجونونشونت دادوبهت گفت کیا آقاجونه.ازاونروزهروقت میریم سرخاکشون همین که عکسشونومیبینی میگی آکاجون.یااگه عکسشونشونت بدیم سریع میگی آکاجون.واسه1سالگیت که رفته بودیم مرکزبهداشت واکسنتوزدن قشنگ یادت مونده بودچون واسه چکاپ15ماهگی که رفتیم همین که واردسالن شدیم زدی زیرگریه وبه هیچ وجه آروم نمیشدی.به سختی تونستن قدو وزنت رواندازه بگیرن.فقط ازته دل گریه میکردی.تاجایی که چندوقت پیش رفتیم باخاله ام مطب دکترکه یدفعه اونجاهم زدی زیرگریه.فکرکردی مرکزبهداشته.همچین بچه ای هستی توبلا.ازیه چیزدیگه خیلی خوشحالم.دیگه ازحموم نمیترسی.چنددفعه یه تشت آب کردمواومدی بازی کردی ومنم کم کم لباساتو درآوردمو شستمت.الان همین که وان خودتوآب کنم سریع میای ومیگی آب بازی آب بازی.فقط آب روسرت بریزه یه کم میترسی دیگه هیچی نمیگی.هفته ی پیش اولین باری بود که خودم تنهایی حمومت کردم. وچقدررلذت بردم.تازگیاکلمات جدیدی یادگرفتی،

عمو:عمو         خاله حنانه:حنانی پنیر:منیر  آقاجون:آکاجون  بالا:بالا جیش،جیش خاله:آله               عمه:عمه       فاطمه:پاطی            چای:تایی

خب بریم سراغ عکسات

هنوزم مثل قبل همش سوارماشین یاموتورمیشی،اینجاهم روموتورت نشستی.خنده

اینم نمونه ای ازکارات که بخوای منوباباروبخندونی!خندونک

 

خونه ی عزیزکه میرفتیم همش بایه عروسکی که سال اول دبیرستان یکی ازدوستام روزتولدم بهم هدیه داده بود که هنوزسالمه خونه عزیزه،همش میخوای بااون بازی کنی،شکمشم که فشاربدیم یه آهنگ قشنگ شادمیخونه که توسریع میکنی رقصیدن.هنوزم که هنوزه بعداز8سال میخونه،چندروز پیش که خونه ی  عزیزبودیموداشتی باهاش بازی میکردی بابایی اومددنبالمون بیایم خونه توهم به هیچ وجه عروسکوبیخیال نشدیو عزیزم گفت ببرش خونتون مامیخوایم چیکار.خلاصه ازاونروز خیلی روزاباهاش سرگرمی وبه شیوه های مختلف بازی میکنی.

اینجاهم نشستی روشو شکنجش میدی بیچاره روخندونک

 

اینجاهم داری شیرش  میدی.آرام

اینم یکی ازشیطونیای دیگت که میری زیربالشت قایم میشی مادنبالت بگردیم.بغل

زندگیم فدای تو....

 

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

آیسان مامانی ماهان جون
15 مرداد 93 10:02
سلام آرزو جونم و کیاراد خوشگل
مامان آرزو
پاسخ
سلام به روی ماهت عزیزم
آیسان مامانی ماهان جون
15 مرداد 93 10:03
همش یه هفته بعد از عید فطر به شمام مبارک ایشالله عبادتهاتون چند برابر مقبول احدیت واقع بشه
مامان آرزو
پاسخ
مرسی فدات شم.قبول حق باشه
آیسان مامانی ماهان جون
15 مرداد 93 10:06
به به مردم تو عروسی می افتن اونم سه تا سه تاااااااااااااا خوشبحالتون ننه..ایشالله عروسی کیاراد جونمخوشبحالتون سه تا عروسی؟؟
مامان آرزو
پاسخ
آره چیکارکنیم دیگه کارخداست بس که دوستمون داره همش جشن برامون میرسونهایشاا...شماهم زودترواسه داداشت جشن بگیری عزیزم...
آیسان مامانی ماهان جون
15 مرداد 93 10:08
قربون پسر باهوش و زرنگون بشم که به خاله آیسانش رفته
مامان آرزو
پاسخ
بله همینطوره
آیسان مامانی ماهان جون
15 مرداد 93 10:09
هههههههههههههه خخخخخخخخخخخ این آله و منیر خیلی ناز بود قربونش برم
مامان آرزو
پاسخ
آرره من که خودم عاشق منیرگفتنشمهمین سفره برای صبحونه میندازم شروع میکنه منیرمنیرگفتن
آیسان مامانی ماهان جون
15 مرداد 93 10:11
وای وای واای.. عروسک بچگی تو رو الان بچت شکنجه میده تو ککتم نمیگزه عایاااااااااااااا؟؟؟ ولی خدایی چقد لذت بخشه اسباب بازیهای آدمو بچش بازی کنه...آدم یاد بچگی خودش می افته
مامان آرزو
پاسخ
چکارکنم مگه میتونم جلوشوبگیرمآره خیلی لذت بخشه
آیسان مامانی ماهان جون
15 مرداد 93 10:12
تبریک برا اونا که عروسیشونه..دست راستشونم رونیمکره چپ سر داداش ترشیده من
مامان آرزو
پاسخ
قربونت مرسی.ایشاا...داداش توهم به زودی جفتشوپیداکنه وتوهم بیای شیرینیشوبه منم بدی
مامان فریده
15 مرداد 93 17:44
ای جونم چه شیطونو بلا شدی توووووووووو
مامان آرزو
پاسخ
آره چه جورم
مونا
17 مرداد 93 12:49
سلام عزیزم فدای کیاراد جون شیطون بشم من
مامان آرزو
پاسخ
سلام خانمی.خدانکنه
سمیرا مامان پرنیان
20 مرداد 93 21:23
ای ول به گلپسر چه هنر نمایی هم میکنهدوستت دالممممممم نانازی خاله
مامان آرزو
پاسخ
بله اونم چه هنرنمایی هاییمرسی خاله جونم منم دوستون دالم
فریبا
23 مرداد 93 15:36
خالههههههههههههههههههههههههههههه عاشقتممممممممممممممممممممممممممم شیطونننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن عاشق شیطونی هاتممممممممممممممممم
مامان آرزو
پاسخ
فدای محبتت عزیزم