دندونای جدیدتولدبابایی
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم.
تولدت مبارك
سلام عزیزدلم.دیروز جمعه تولد بابایی بود وچون دیروزم سرکاربود پنجشنبه شب خونواده مامان بزرگی وعمه ها وعموی بابایی رو دعوت کردم واسه افطاری خونمون.شب خوبی بود توهم خیلی دلبری وشیطونی کردی،دیروزم همش خونه بودیم بابایی عصرکه ازشرکت اومد پیشنهاد دادم شب بریم بیرون،اما اصلا حالش خوب نبود خیلی هم خسته بود،تازه میخواست فوتبالم ببینه!منم بهش حق دادموبیخیال بیرون رفتن شدم.واسه تولدشم یه پیراهن وشلوار قشنگ بهش هدیه دادم.خوب بگم ازگل پسرم که این روزا اصلا حال خوبی نداری،غذانمیخوری،همش بهونه میگیری،آخه3تادندون باهم درآوردی!نمیدونم چرادندونات همش چندتا باهم درمیان؟بگذریم،تازگیا همش عادتت شده بری روماشینات بشینی ومثلاداری رانندگی میکنی وهمش میگی:دیـددید.همشون دارن میشکنن بس که روشون میشینی.هرکی بیاد خونمون سریع میری کفشاشو میاری میدی دستش،نمیدونم منظورت ازاین کارچیه؟کلا روزاهمش میخوای بری سراغ جاکفشی وباکفشابازی کنی،منم رفتم دراشوبایه چیزبه هم بستم که دیگه نتونی بازش کنی.خیــــــــــلی حرف میزنی،خیـــــلی.اصلانمیتونی ساکت باشی.همش داری باخودت یه چیزی میگی قربونت برم من بااین زبونت.کلا دوست داری هرنوشیدنی رو با نی بخوری!حتی آب!بایدبریزیم تولیوان یه نی هم بذاریم توش وبدیم دستت خودت بخوری!الانم زیادشیرمیخوری،خیلی!از1سالگیت به بعد شیرخوردنت نسبت به قبل خیلی بیشتر شده.نمیدونم بااین وضع چطوری باید ازشیرخوردن بگیرمت،چون میدونم واقعاسخته.خداخودش کمک کنه.عاشق حیووناوپرنده هایی.اگه توتلویزیون ببینی که دیگه محودیدنشون میشی اونم باچه اشتیاقی.گربه ببینی میگی میومیو.هرحیوونه دیگه ای ببینی میگی هـاپـووووو.هرپرنده ای هم ببینی میگی توتـــــو.هرکی بیاد خونمون موقع رفتن دنبالش گریه میکنی ومیخوای باهاش بری!البته فقط خونواده ی مامان بزرگیوعمه ها وخونواده ی عزیز وخاله ها.خوب بریم سراغ عکسات
2هفته پیش باعمه مریم وآروین رفتیم پارک که خیلی بهتون خوش گذشت!
ازسرسره بادی خیلی خوشت اومد اما نمیتونستی روش وایسی وسریع میفتادی!
ازماشیناخیلی خوشت میومدوهمش دنبالشون میرفتی،چون تنهانمیتونستی بشینی گذاشتمت جلویه دختره وبالاخره ماشین سواری کردی.
فقط میخواستی خودت فرمون روکنترل کنی اگه رانندت دست میزی دیگه اعصابت به هم میریخت!
آخرش گریه شدی خواستی ازماشین پیادت کنم،حالا میخواستی ماشین وایسه توهم بشینی کنارش،همش میخواستی تایرهاشو نگاه کنیوبهشون دست میزدی!
بعدم که عقب ماشینوگرفتی دنبالش میرفتی!