شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

شاهزاده خونه ما

پسر شکمو....

1392/5/23 1:01
نویسنده : مامان آرزو
446 بازدید
اشتراک گذاری

چیه بازم اومدین منو ببینید؟؟!

برید الان اعصابم خیلی خرده!!کلافهناراحت

مامانم اومده یه چیز خوشمزه بهم داده اما خیلی کم!خوشمزهناراحت

ولی من بازم میخوام!ناراحت

مامان بازم بهم بدهابروناراحت

خدایا تو بهش بگو،من هنوزم میخوامافسوس

به چه زبونی بگم دل درد نمیشم!!ناراحت


مامان گریه میکنم ها...گریه

ماماااان....بازم میخوااااااامممممممکلافهکلافهگریهگریه

مامانم واسه اینکه منو ساکت کنه بهم آب نبات میدهخنثی

فکر کرده من یادم میره!دل شکستهولی من گولشو نمیخورمابرو

دیگه آب نباتم نمیخوام!افسوساصلا باهات قهرم مامانیعصبانیعصبانی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

آیسان مامان ماهان
23 مرداد 92 8:13
سلام ،ممنون از نگاه نازت، منم لینکتون میکنم و خوشحالم از دوستی با شما و کیاراد جونم شمام کیاراد خان رو ببوسین


سلام خواهش میکنم!خوشحالیم یه دوست جدید داریم.
آیسان مامان ماهان
23 مرداد 92 8:14
اوا مامانی راست میگه بچه یه ذره دیگه براش از اون خوشمزه ها بده خخخخخخخخخخخخخ


باشه بخاطر شما اینبار بیشتر بهش میدم...
آیسان مامان ماهان
23 مرداد 92 8:15
ای فدای اون ناز و قهرت کیاراد جونم ،،..اصلا منم با مامان آرزو قهرم تا به شما از اون لی لی قاقالی خوشمزه ها بدهآرزو خانوم تحویل داری که من و کیاراد باهات قهریم الان


نه تورو خدا قهر نکنید!!آخه پسرم خیلی شکموئه زیادم بدمش دل درد میگیره
مامان مبينا
23 مرداد 92 11:23
تروخدا اين بچه ي خوشكل مارو اذيت نكن.خاله بيا پيش خودم!!!!!!


اذیتش نمیکنم بخدا...بس که شکموئه
بی هنر
23 مرداد 92 20:44
تفکرات عمیق شازده کوشولو: میشود عایا که روزی برسد دستم به بالای کمد؟؟؟؟


..........کور خونده!هنوز تا اونجاخیلی راه داره
زهرا-مامان رضا
24 مرداد 92 0:45
آره قربون اون خوشگلیات!!
خاله هر روز میاد که بازم تو رو ببینه


مرسی خاله ی مهربونم.خیلی دوستون داریم........
صفورا مامان آوا
24 مرداد 92 10:53
عزییییییزم پسر خیییلی شیرینی دارید خدا حفظش کنه


مرسیی مامانی.خدا آوا جونم حفظ کنه.ممنون که بهمون سر زدین.
مامان مبينا
25 مرداد 92 21:38
اي خواهر . كبينا ديگه 4ماهه ديگه سه سالشه خدا مي دونه تا حالا به جز چند شب تو اين سه سال اونم وقتي خودش مريض بود بردمش دكتر نتونستم يه شب جايي بخوابم كياراد كه هنوووووز...
ايشالا كه خوب بشه ولي به نظرم مثل ما لي لي به لالاش نزار . من مراسم فوت پدر شوهرم شب اومدم خونه ي خودم!!!!!!!! نمي زاشت كه .


جدا؟آه که چه سخته،عزیزم نمیشه پسر من از اوناشه... منم تا مجبور نشم شبو جایی نمیمونم.
مامان رادمهر
27 مرداد 92 14:20
سلام عزیزم شما هم وبلاگ قشنگی دارید هم یه پسز خوشگل و ناز ، خدا براتون حفظش کنه بازم پیش ما بیاین


سلام مرسی خانمی،نظر لطفتونه.چشم حتما
مامان آروین (مریم)
28 مرداد 92 11:40
وای مامانی چند قاشق دیگه بهش میدادی ، بمیرم براش که مامانش با سرپستونک گولش کرده ......


بسه براش عمه جون.زیادی هم خورده آقا.....بچه هارو که اگه گول نزنی دیوونمون میکنن!!
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
12 شهریور 92 3:21
الهی قربون تو شکمو بشم
خوب مامانی یکم دیگه بهش میدادی


خدانکنه خاله.خوب دل درد میگیره این پسره شکموی من!