شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

شاهزاده خونه ما

من و عشقم...

1392/5/28 23:32
نویسنده : مامان آرزو
524 بازدید
اشتراک گذاری

بازم سلام به گل پسر خودم...بای بایخوبی مامان؟سلامتی ایشاا...؟چی بگم برات عشقم؟؟اصلا چی دوست داری بگم؟از گریه کردنات بگم؟از بی تابی هات بگم؟از بهونه گرفتنات بگم؟یا از خودت بگم؟؟!!

از خودت بگم بهتره،اونا همه ناراحت کننده است!!ناراحتپسرم چند وقتیه آب از دهنت میاد،این چند روزا بیشتر!همشم انگشتات تو دهنته!بعضی ها میگن میخوای دندون در بیاری،بعضی ها هم میگن نه هنوزه زوده براش!نمیدونم عزیزم،ایشاا...که خیره.

راستی امروز یه صحنه ی جالبی ازت دیدم!از چند وقت پیش وقتی میخوابوندمت،به زور میتونستی فقط بچرخی و به شکم بخوابی ولی دستات زیر شکمت گیر میکرد و نمیتونستی درشون بیاریآخامروز که خوابونده بودمت خودت چرخیدی و به شکم شدی،دستات که زیر شکمت بود،اینقده تلاش کردی که بالاخره خودت به تنهایی دستاتو از زیر شکمت کشیدی بیرونتعجبتعجببعد قشنگ خودتو میزون کردیو شروع کردی دوروبرت رو نگاه کردنلبخندخیلی صحنه ی با هالی بود.فکر کنم خودتم خوشت اومده بودخیال باطللبخندتازه در اون حالت دستاتم میخوردی!!

 

چند روز پیش یکی از اقوام(محبوبه جون)با بچه هاش یوسف و یاسمین اومدن خونمون سر بزنن.واااای یاسمین خیلی بزرگ شده بودتعجبچند وقتی ندیده بودمش.یاسمین 2ماه از از تو بزرگتره.وقتی مامانش اونو2ماه باردار بود،باباش تو یه حادثه ی تصادف جونشو از دست داد.محبوبه جون خیلیی سختی کشید.پسرش یوسف که فقط2سالونیم داشت یاسمین رو هم باردار بود.خیلی براش سخت بود،خیلی!خدا خودش کمکش کنه.

یاسمین

این عکس خیلی باهال شد!دستاتون تو دست همقلبماچ

یوسف-کیاراد-یاسمین-رهام پسر خاله

راستی دیروز اومدم از رو زمین بلندت کنم،یه لحظه انگشتر دستم به یه جایی گرفت،دیدم تو هم زدی زیر گریه.اونم چه گریه ایگریهگفتم حتما به یه جات خورده.رو دستو پات وبعد صورتتو نگاه کردم که بالاخره پیداش کردم!

الهی بمیرم برات عزیزم

اینم عکسایی از شیر مرد من.........

الهی قربون خنده هات بره مامان...

اینجا خواب بودی،اومدم ازت عکس بگیرم دوربین که فلش زد،چشات اینجوری شد!!

از کنارت که پا میشم برم سریع میفهمی و پشت سرمو نگاه میکنی!!

اینجا هم با بابایی در حال دیدن وبلاگت...

 

 

 



پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (23)

مامان آروین (مریم)
29 مرداد 92 7:17
عزیز عمه کیارادجونی خیلی دلم برات تنگ شده ، گرچه عکساتو میبینم و خیلی خوشحال میشم اما بازم دلم برات تنگه . دیشت زود شام درست کرده که بخوریم و برای شی نشینی بیاییم خونتون اما مامان جون و نرگس اومدن خونمون ، امشب هم داریم میریم خونه خاله فاطمه ..... ایشالاه به زودی ببینمت و تو بغلم بچغارمت
میبینم گل پسری ما روز به روز بزرگتر و زرنگتر میشه و حرکات جدیدی رو یاد میگیره
در خصوص یاسمین جون هم خیلی ناراحتم و برای اولین بار عید فطر دیدمش که با دیدن چهره معصومش و اینکه اصلا بابا ندیده ، فقدان بابا برام آرومتر شد . خدا رحمت کنه حنیف رو .

الهی عمه زخمی بشه اما یه خراش به کیارادجونی نباشه اون هم صورت ماهش
آرزو جون من هنوز صبحونه نخوردم میشه این پسر خوشگل و ناز رو بخورم آخه من شیر خیلی دوست دارم حالا گل پسری ما شیرمرد هم شده و خیلی خوشمزه تر
این بوسها از طرف من برای کیارادجونی قشنگم



ماهم دلمون براتون تنگ شده!کاش باهم اومده بودین ماهم تنها بودیم!آره دیگه پسرم داره بزرگ میشه،دراولین فرصت بیاین خوشحال میشیم.خدانکنه عزیزم،مشکلی نیست پسرم فدای شکم شماعمه ی عزیز.ممنون ازاین همه محبتتون!بوسسسسسس
آیسان مامان ماهان
29 مرداد 92 9:18
ای جونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم،کیاراد عزیزم ،حتمی میخواد دندون درآره که نشونه های دست تو دهن کردن و آب دهنش اومدن رو داره،مامان آرزو یه دندون گیر براش بخر اونو تو دهنش بزاره ،آروم شه


آره خودمم همین فکرو میکنم.2تا دندون گیر داره تودهنشم میذارم همچین دوست داره!ممنون ازت عزیزم
آیسان مامان ماهان
29 مرداد 92 9:31
باریکلله به کیاراد خان زبر و زرنگ خودم که اراده میکنه به تنهایی برگرده و بچرخه


مرررررررسییییییییییییییییییییی خاله جونم.
آیسان مامان ماهان
29 مرداد 92 9:34
اوخی دلم برا یاسمن و یوسف و مامانشون کباب شد،،الهی بگردم که مخصوصا یاسمن جون هیچ وقت طعم پدر رو نچشیده و بدون حضور گرم و امیدش یاسمن جون باید زندگی کنه


آره واقعا دل آدم براشون میسوزه!خیلی معصومن.
آیسان مامان ماهان
29 مرداد 92 9:35
آرزو جونم تو رو خدا حواست به یاسمن جونم باشه مخصوصا یه ذره که بزرگتر بشه و بچه های شما رو ببینه که پدر دارن حتما جای خالی پدرشو احساس خواهد کرد،خیلی براش متاسف شدم خدا به داد دل خودشو داداششو مخصوصا مامانش برسه


آره.خیلی خیلی براشون سخته بخصوص مامانش که عاشقانه شوهرشودوست داشت وهنوزم همش براش اشک میریزه......
آیسان مامان ماهان
29 مرداد 92 9:37
ای خدااااااااای من این عکس بچه ها چه با حال شده،تقریبا مث مهد کودک شده خونتونااااااااا،خدا همشنو براتون نگه داره و خودش مواظبشون باشه


آره خیلی باهال شده!ممنون از محبتت عزیزم.
آیسان مامان ماهان
29 مرداد 92 9:38
چه پدر و پسملی که باهم وبشونو کنترل میکنن،منم با احترام براشون سلام و آرزوی سلامتی دارم..


مرسیییی خانومی....
مامان طاها
29 مرداد 92 10:51
بزرگ شدی عزیزم که.
خدا حفظت کنه.
ایشالله خدا همیشه یار و یاور دوست عزیزتون هم باشه.
اینم برای کیاراد جون


مرسییی عزیزم،لطف دارین!خدا طاها جونم حفظ کنه.ببوسیدش عزیزو...........
مامان آروین (مریم)
29 مرداد 92 11:43
مامانی میگفت کیاراد از همه غریبی میکنه به غیر از مامان و باباش . از بس که خونه ما نمیآیین بچه غریبی میکنه . الهی قربونش برم که پشت سر مامانش اینجوری نگاه میکنه


هرجایی غیراز خونه ی خودمون بریم گریه میکنه!واسه همین همش بایدخونه باشیم.خوب شما بیاین عمه جون........
بی هنر
29 مرداد 92 12:59
چرا دندون تو دهن بچه میزارین! این آب دهن مال همون قاقا لی لی هایی هست که یکم دادین و دیگه ندادین به بچه..... بمیرم شازده پسر تو خیالش داره مزشو تجسم میکنه!!!!


آره شایدم واسه همونا باشه...اینم یه حرفیه!!
بی هنر
29 مرداد 92 13:02
حالا اگه سر تلافی گریه کردناش دعوا و کشتی کج راه انداختین بگین آ.....


بعیدم نیست!شاید به اونجاهم بکشه...اگه به اونجا رسید،میگیم.
بی هنر
29 مرداد 92 13:04
آفرین به این پهلوون: کم کم باید شنا روی گلهای قالی رو شاهد باشین


مرسیی...آره والا!!
بی هنر
29 مرداد 92 13:05
تن رهام فقط جای دندونای منو کم داره


نهههههههههه!!!!!!!!!!!!پسرم گناه داره آخه...
مامان آروین
29 مرداد 92 20:34
آفرین به کیارد جون ماشالا برا خودش مردی شده فکر کنم براش زوده دندون در بیاره آروین منم 4 ماهگی مثل کیارد جون آب دهنش میومد ولی 8 ماهگی دندون در آورد
وااای دلم برا اون دوتا فرشته کوچولوی معصوم کباب شد خدا به مادرشون صبر بده و قوت هم باید مادری کنه هم پدری خیلی ناراحت شدم

ایشالا سایه شما و همسر محترمتون همیشه بالا سر کیارد جون مستدام باشه و در کنار هم شاد و سلامت و خوشبخت باشید

مرسییی عزیزم.آره منم فکر نمیکنم به این زودی دندون دربیاره!!آره خیلیییی براش سخته.ممنون از دعای قشنگتون...........
مامان مبينا
30 مرداد 92 11:37
عزيزم....ايشالا هيچ بچه اي به سرنوشت ياسمن و يوسف دچار نشه.........


آمین.......خدا واسه هیشکی نیاره!!
مامان مبينا
30 مرداد 92 11:38
خدا ايشالا برات حفظش كنه و دو سال ديگه خودش وبشو آپ كنه!!!!!!!!!


ممنون.ایشاا...
مامان مبينا
30 مرداد 92 11:39
عزيزم...چه قشنگ به دوربين نگاه مي كنه


آره خیلیی.فقط دوربینو ببینه دیگه هیچ جارو نگاه نمیکنه!
پگاه مامان آرتین
30 مرداد 92 12:51
عزیزم ممنون بابت نظراتتون.کیاراد جونم خیلی نازه.ماشالا رنگ چشماش خاصه شبیه بچه گیای آرتینه.ببوسش آرزو جون.من لینکتون کردم عزیزم


خواهش میکنم خانومی.نظر لطفتونه.چشم،منم لینکتون میکنم!خوشحالیم بهمون سر زدین.
مامان پندار
30 مرداد 92 13:48
عزیزم ممنونم که اومدی پیشم
پندار هم از 3 ماهگی آب دهنش میومد ولی هشت ماه و نیم دراومد .....

عزیزم در رابطه با سوالت:
من برنامه بیبی انیشتین آموزشی پندار رو از شهر کتاب خریدم و بقیه برنامه های آموزشی اش رو از سایت کودک متفکر : http://www.brainybaby.ir/
گرفتم..... بهتون پیشنهاد می کنم تهیه کنی چون عالیه....

خواهش میکنم مامانی.ممنون سعی میکنم تهیه اش کنم،محبت کردین!

مامان اميرسام خان گل
30 مرداد 92 14:17
من كه دلم غش رفت واسش
وقتي بچه كوچولو ميبينم با اينكه اميرسام خودم هنوز سه سالش نيست ولي دلم ميره ها
هي قربون صدقش رفتم
يه بوس محكم بكن ماماني از لپاي خوشگلش
بوسسسسسسسسس

مرسیییی عزیزم.آره بچه ها زیر 1سال خیییلی شیرین ترن!چشم لطف دارین.ممنون که بهمون سر زدین!
الهه(مامان یاسان)
31 مرداد 92 0:40
مامانی توی نظرات جواب سوالت رو(محمد طاها)رو دادم اگه دوست داشتی یه سری بزن


اون سوالو که پرسیدم بعدا تونستم بازش کنم.ممنون که گفتی عزیزم.
فرشته مامان نیایش
31 مرداد 92 12:54
سلام عزیزم. مرسی از اینکه به سایتمون اومدین و بهمون سر زدین. من لینکتون کردم خوشحال میشم که منم تو لینک دوستانتون باشم. ماشالله به کیاراد خان خوشگل. خدا حفظش کنه. بوس برای کیاراد جون.


سلام مامانی،خواهش میکنم،منم لینکتون میکنم خوشحالیم یه دوست جدید پیداکردیم!ممنون خدانیایش جونم حفظ کنه.ببوسین دخمل نازو......
بي هنر
2 شهریور 92 22:26
باز واسه خوشگلا حرف در آوردن...ميبيني كياراد جون تورو خدا!!
بابا اين بچه داره نيگاه ميكنه ببينه شما كي ميري اون اتاق كه بتونه پاشه ازون چيز ميزا بخوره كه بهش نميدين اما وقتي ميبينه شما حتي داري از جنايتش عكس ميگيري.... ديگه گريه امانش نميده


اگه اونم از این فکرا نکنه،شما یادش میدین!!