اواخر6ماهگی
سلام به پسر گلم .تابستونو به خوشی گذروندیمو وارد پاییز شدیم کم کم داردی به 6ماهگی نزدیک میشی واقعاً باورم نمیشه کی این همه گذشتو من نفهمیدم نصف یک سالو شب و روز داریم با تو سر میکنیم چه زود گذشت و چه خوش گذشت که ما نفهمیدیمدقیقا10 روز دیگه 6 ماهت تموم میشه و وارد 7ماهگی میشییه واکسنم در راه داری که 6ماهت تموم شد بایدبزنیایشاا...که اذیت نشی گلم الان که بهت نگاه میکنیم خیلیی بزرگ شدی ماشاا...خیلی کارای جدیدانجام میدیو خودتو واسمون شیرینتر میکنی.همش دوست جیق بزنی بااون صدای نازت، همشم انگاری میخوای حرف بزنی.بیشترم میگی با...با...با...باخیلی شیرین میگی اکثراوقاتم همین حرف سر زبونته.بابایی هم که کلی ذوق میکنهاز کارای دیگت بگم که الان بخوام تو پستونک چیزی بهت بدم لازم نیست من پستونکتو بگیرم خودت قشنگ میگیریشو تا آخرش میخوریو اصلا هم از دستت نمیفته.با روروئک هم قشنگ میتونی بری البته اگه سرامیک باشه بهتر.واسه همین بابایی همش قالی هارو جمع میکنه تو آقا بتونی تندتند بریو اون کیفشو ببره.تازگیا که میخوابونمت رو زمین یا تخت سریع میخوای بچرخیو به شکم بشی.تابتونی همه جارو نگاه کنی.راستی چند بار تو خوابم یدفعه چرخیدی به شکم شدی در حالی که خواب بودیو چشات بسته بود.خییلی باهال بود.به تلویزیونم علاقه ی بیشتری پیدا کردی مخصوصا تبلیغات شبکه ی جم.راستی اصلا نمیشه به حالت نشسته بذارمت وقتی به حالت خوابیده هستی دستاتو میگیرم بخوام بلندت کنم که بشینی اصلا نمیشه خودت سریع بلندمیشیو میخوای رو پا وایسی.از٤ماهگی قشنگ میشه رو پا نگهت داشت.بیشتر اوقاتم در حال خندیدنی گل مامان.البته اگه کنارت باشیمو باهات حرف بزنیمو بازی کنیم دیگه آنچنان از ته دل میخندی که میخوام درسته قورتت بدم عسلم.روزا که بیکار باشم همش باهات بازی میکنم و سربه سرت میذارم تو هم فقط میخندی.
الان در حال حاضر ازت راضی ام پسرگلم اما تنها غصه ام خواب کردنته!موقع خوابت که میشه،میخوام خودمو بکشماونم اگه خونه تنها باشم.از اون روزی که قصد کردم از گهواره بگیرمت همه چی بدتر شد،یه وقتایی موقع خوابت اینقدگریه میکنی که نمیدونم چیکارت کنم.آخه رو خوابت خییلی حساسی.ماشاا...بیشتر اوقاتم میخوای بخوابی.دیگه بفهم مامانی چقدسختشه.یه وقتایی همین که داری شیر میخوری خواب میری،گاهی هم بیرون اگه تو ماشین باشی خواب میری،گاهی هم تو گهواره.اما.......اما یه وقتایی موقع خوابت که میفتی سر گریه نه شیر میخوری نه با گردوندن خواب میری نه تو گهواره!میذارمت تو گهواره گریه ات بیشتر میشه انگاری ازش میترسی.فقط یه راه هست که هم آروم میشی هم زود خواب میری.اونم اینه که بزاریمت تو پتو یا چادر یایه چیزی که اندازت باشه 2طرفتو بگیریم وتابت بدیم تا خواب بری.این کارم خییلی سخته چون اگه دیر خواب بری دستامون خیلی درد میگیرن تازه یه بدیشم اینه که اگه خونه تنها باشم چطوری اینکارو بکنم؟چندروز پیش این اتفاق افتادو تو شروع کردی به گریه وهیچ جورم خواب نمیرفتی،منم مجبور شدم یه چادر ببندم به تختت تورو گذاشتم توش خودمم این سرشو گرفتمو شروع کردم به تاب دادنت که خداروشکر خواب رفتی منم خوشحال از انجام این ابتکار که نتیجه بخش بوداصلا نمیشه فهمید چه جوری هستی،چه جوری خواب میری کلا در یک کلام ما رو فیلم دادی مامانی!اصلا از همون روزی که به دنیا اومدی هم مارو فیلم کردی!
راستی گلم همینجور که بزرگتر میشی،خیلی لباساتم دیگه اندازت نیست،همچنین سایز پوشکتم چندوقتیه بزرگتر شده!از روزی که بدنیااومده بودی به غیرجورابای نوزادیت4جفت جوراب بیرونی داشتی که الان دیگه هیچکدوم اندازت نیست،دیروز با بابایی رفتیم یه جفت جوراب دیگه برات گرفتیم.
اینا اولین جورابای بیرونیت هستن که خیلی دیگه برات کوچیکن.
ایناهم جورابای جدیدتن که برات خریدم،خییلی به پات میان.
اینا هم اولین کفشات هستن که فقط تا3ماهگی برات خوب بودن
الانم این کفشارو پات میکنم که فعلا اندازتن
پارسال که همین موقع ها بود،تازه فهمیده بودم باردارم،یه روز با بابایی رفتیم بازار،منم که همش ذوق برای سیسمونی گرفتن داشتم،رفتیم به یه مغازه ی سیسمونی نوزاد.منم بادیدن این کفشا سریع برداشتمشونو خریدیمشون.چون من کلا ترکیب رنگ سیاهوسفید رو خییلی دوست دارم.
اینا هم عکسایی که این روزا ازت گرفتم
قربون خوابیدنت بره مامان،عاشق این عکست شدم که دستاتو همچین ناز رو هم گذاشتی!
پاهاتم اینجوری رو هم گذاشته بودی!
پسرم مامان عاشقته