روزهای پاییزیه کیاراد
سلام به شاه پسرخودم.اول از همه چیز روز کودک رو بهت تبریک میگم گل مامان،ایشاا...همیشه سلامت باشی.به مناسبت این روزیه هدیه برات گرفتیم که یه سوییشرت پاییزی بود،خییلی ازش خوشم اومدوخیلی هم بهت میومد!دیشبم خونه عمه مریم بودیم،عمه جون زحمت کشیدنویه کیک خوشمل گرفتنو به این مناسبت یه جشن کوچولو واسه تو وآروین جون گرفتیم،متاسفانه دوربین همرام نبود،وعمه جونم که دیروزآروین آقادوربینشونو زدبه دیوار دیگه نمیشدباهاش عکس بگیریم،اماعمه جون باگوشیشون چندتاعکس ازتون گرفت.
اینم هدیه ی مامانی
چندروز پیش رفتم سراغ کمدلباسات،یدفعه نگاهم افتاد به این لباس،یه شب بعد از عروسیمون که رفتیم مکه،اونجااین لباسو گرفتمو تبرک کردم واز خدا خواستم یه پسر سالم بهم بده!پیش خودم فکرمیکردم هنوز برات کوچیک باشن،گفتم حالا امتحانی میکنم،وقتی که تنت کردم قشنگ اندازت بود!حس خییلی خوبی بهم دست داده بود!!روزی که گرفتمش فکرشم نمیکردم یه روزی تن پسرم کنم!!
دیروز یدفعه نگاهم افتاد به ساک حملت،برام جالب شدبدونم دیگه اندازت هست یانه؟؟چون فقط تا 50 روز تو رو تواون میذاشتم،بعدش که آقاجون فوت کردنو منم دیگه دل و دماغ اینو نداشتم بخوام تورو تو اون بذارمو جابجات کنم هر جا میخواستیم بریم بغلت میکردم.
از بالای کمدت آوردمش پایینو تو رو گذاشتم توش،به زور توش جا شدی!اصلا هم خوشت نیومد انگاری ترسیدی میخواستی گریه شی
اینجا هم باز پسری تو روروئک
قربون این ژستت بره مامان!به چی فکرمیکنی عزیزم؟؟
چندروز پیش موقع خوابت بود و منم گذاشتمت تو گهواره و خودم داشتم تلویزیون نگاه میکردم،کلا از فکر تو بیرون اومدم.چون تو هم داشتی باجغجغه ات بازی میکردی،بعداز رب ساعتی دیدم دیگه صدات نمیاد!نگات کردم دیدم خودت خواب رفتی،خیلی جاخوردم اولین بار بود بدون تاب دادنو لالایی خواب رفتی کاش همیشه همینجور بودی عزیزم
روز جمعه هم خاله فاطمه اومد بهمون سربزنه که بابایی هم از خدا خواستو بهش گفت بی زحمت امروز باآرزو کیارو حموم کنید،آخه خودش تا بتونه از حموم کردنت فرار میکنه،نه اینکه حوصله نداشته باشه نه!فقط موقعی که بخواییم سرتو بشوریم خییلی گریه میکنی اونم طاقت نداره ببینه،دیگه من هم با خاله حمومت کردیم و چند تا عکسم ازت گرفتم.
بعداز حموم هم طبق معمول سریع خواب رفتی.
اصلا امروز دلیل پست گذاشتنم یه چیز دیگه بود،یه تجدید خاطره!پارسال 17مهرماه بود که من 12هفته باردار بودم و برای اولین بار رفتم سونو گرافی وصدای قلبتو شنیدم واین شیرین ترین حس زندگیم بود!!.......