شاهزاده ام کیارادشاهزاده ام کیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 27 روز سن داره

شاهزاده خونه ما

برای تو...

1392/12/16 18:05
نویسنده : مامان آرزو
346 بازدید
اشتراک گذاری

کیاراد عزیزم پسرکم

 

هر روز که چشمهای قشنگت رو

 

به روی زیباییهای دنیا باز می کنی

 

به خاطر بیار که این یک فرصت ناب و تازه است

 

فرصتی تا تو زنده بودن رو یک بار دیگه تجربه کنی

 

و پیکره امروزت رو زیر نور عشق الهی

 

و با قلم تجربه دیروزت تراش بدی

 

و در تابلوی زندگیت, فردای بهتری رو ترسیم کنی

 

 

نازنینم ؛ طلای مادر

می دونی تو عطر زندگی رو به من هدیه دادی

با بوی تو عشق رو فهمیدم و سرمست شدم

حالا من بهت بدهکارم

عمر و جوونیم کمترین داراییم هست که باهمه وجود تقدیمت میکنم

اما می دونم که جوابگو نیست و باز هم برات نگرانم

نگران به خاطر این زمونه فریبنده

نگران به خاطر نگاه های به عاریت رفته

افسوس از انبوه نگاه های عاریتی که بدترین ها را بهترین می بینند

افسوس از چشمهایی که راه گم کردند و مهمان دیگران شدند

اما نه مهمان ناخوانده بلکه دعوت شده

گل من نگرانی من از همین دعوتهای فریبنده است

نگرانی ام از گم شدن بهترین هاست

نگرانی ام از کم شدن نگاه های خالص است

تو لایق آزادی هستی

و اونی که نگاهش عاقلانه باشه

عزیزم بهترینم

ممنون که با بودنت زندگی ام رو سرشار از معنا کردی !!

سلام پسرنازم.این چندروزا خیلی درگیربودمو سرم شلوغ بود،بیشتر روزا واسه خرید لباس واسه تو بیرون بودیم خداروشکر خرید لباسمون دیگه تموم شدواز امروز شروع کردم به خونه تکونی،از اتاقها شروع کردم خواستم اتاق خواب خودمونو عوض کنم واز اتاق تو جدا کنم،بابایی که راضی نمیشد(البته بیشتربخاطراینکه کمکم نده راضی نمیشد)منم که مصمم بودمو کار خودمو میکردم وتمام وسایلای اتاقارو تنهایی میبردم توحال وبابا هم میگفت نکن آرزو من نمیام کمکت ها!منظورش واسه جابجاکردن تختمون بود!منم کارخودمو میکردمو خلاصه همه وسایلاروبردم بیرونو اتاقمونو جارو زدم فقط موند تختمون که دیگه اونو نمیتونستم تنهایی ببرم.دیگه مجبورشدم رفتم یه کم ازش خواهش کردم که دیگه نه نگفتو اومد کمکم.باکمک هم تختمونو باز کردیم ازاتاق تو آوردیم اتاق خودمون وبازم به کمک هم تختو بستیم دیگه کارای دیگه روخودم انجام دادم،چیدن اتاقها که تموم شد خیلی خسته شدم ولی وقتی میدیدم خیلی بهتراز قبل شده خستگیم یادم میرفت،خلاصه کاراتاقها نیم ساعت پیش تموم شد ومنم اومدم کامپیوترووصل کردم گفتم یه پست برای تو هم بذارم.تو هم خیلی خسته شده بودی پابه پای من میومدی گاهی هم میخواستی بغلت کنم عزیز دلم.الانم بابایی خوابت کردوخودشم داره فیلم میبینه،از فردا هم باید برم سراغ آشپزخونه،کل وسایل رو باید بشورمو گردگیری کنم بعدم میرسه به حال که اونم خیلی کارداره،البته بگم خیلی چیزارم بایدبشورم که این هفته یه روز عزیزجون میگم بیاد کمکم تابتونم کارامو به پایان برسونم گلم.کارای عید به کنار کارای تولد تو هم هست عزیزم پیش از عید باید انجام بدم بعد از عید شاید وقت نشه ونتونم،امیدوارم بتونم از عهده ی همه ی کارام بربیام،بیشتر واسه تولد تو دلم جوش میزنه ونگرانم دوست دارم یه تولد خوب برات بگیرمو همه چی عالی باشه وبه یاد موندنی،امیدوارم که همینجور بشه.اصلا باورم نمیشه که پسرک نازم داره1ساله میشه!خدایــــــــاصدهزار مرتبه شکرت بابت این هدیه ی قشنگی که بهم دادی  هدیه ای که الان شده تموم امید زندگیم،جونم عشقم و همه ی داراییم خدااایــا خودت مراقبش باشو برام نگهش دار...

حرفهای زیادی برات دارم گلم که ایشاا...تو پست بعدی برات میذارم.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (26)

عمه فاطمه
17 اسفند 92 9:39
چه جگری بشه گل پسر با اولین لباسهای عیدش
مامان آرزو
پاسخ
آره اینقده بهش میاد که میخوام بخورمش
عمه فاطمه
17 اسفند 92 9:39
بابایی دوست داره کنار پسر جونش بخوابه!چیه!حسودیت میشه!!!
مامان آرزو
پاسخ
نه بابا مواظب پسرش باشه ماهیچی ازش نمیخوایم
عمه فاطمه
17 اسفند 92 9:45
آقا کیاراد پا به پای مامانش می آد که توی خونه تکونی، کمک مامانش داده باشه! بعد مامانش نتونه بگه پدر و پسر کمکم نکردن
مامان آرزو
پاسخ
آره قربونش برم پابه پام میومدآخرش سرگیجه گرفت بس که اینورواونور اومد عزیزم
عمه فاطمه
17 اسفند 92 9:48
وای دست مامانای مامانها درد نکنه که همه جوره کمک دخترهاشون هستن، اگه نبودن معلوم نبود زندگی ما چی بود! عزیز جون دستتون درد نکنه
مامان آرزو
پاسخ
آره واقعا خدا خیرشون بده.من که همیشه مدیون مامانمممرسی
عمه فاطمه
17 اسفند 92 9:49
واسه کارای تولد نگران نباش آقا کیاراد چیزی که زیاد داره عمه و خاله میان کمکت، بهترین تولد رو براش میگیریم
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عزیزم شما لطف دارینایشاا...
عمه فاطمه
17 اسفند 92 9:53
چی فکر کردی! تا چشم به هم بزنی داری براش مراسم دامادی می گیری زمان خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو می کنیم پیش میره
مامان آرزو
پاسخ
آره واقعا.به امیدخدا،انشاا...
فریبا
17 اسفند 92 11:49
سلاام آرزو جونم خسته نباشی میدونم خونه تکانی با ی بچه کوچیک یکم مشکله ولییییییییییییییییییییییییی تو زرنگی خانم.....انشالاهههههههههه که امسال سال خیلیی خوبی برات باشه......انشالاه که تولد کیارادم به خوبی برگزار میشه
مامان آرزو
پاسخ
سلام فریبا جون.ممنون آره واقعا مشکله،مرسی عزیزم نظرلطفتهواسه شماهم سال خوبی باشه عزیزمبه امیدخداایشاا...!
فریبا
17 اسفند 92 12:52
خصوصی
مامان الیار
17 اسفند 92 21:03
مامان آروین-مریم
18 اسفند 92 10:11
خسته نباشی آرزو خانم با این همه کار و با وجود پسر خوشگل و نازت
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عزیزم محبت داری
مامان آروین-مریم
18 اسفند 92 10:12
ایشالاه که سال خوب و خوشی داشته باشین . نگران تولد کیاراد جون هم نباش . ایشالاه همه جی به خوبی برگزار میشه .
مامان آرزو
پاسخ
ممنون ایشاا...،واسه شماهم سال خوبی باشه.به امیدخداوبالطفهای شما...
♥مامان متین جون♥
18 اسفند 92 15:02
خسته نباشی خانومی
مامان آرزو
پاسخ
ممنون عزیزم
آیسان مامان ماهان
20 اسفند 92 9:05
سلام آرزو جون و کیاراد نازم،خوبین خوشین؟؟؟الهی شکر
مامان آرزو
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خوبیم شما خوبین؟
آیسان مامان ماهان
20 اسفند 92 9:05
آرزو جونی هر وقت اومدی یه نا بده بیا تو گپ لطفا..باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان آرزو
پاسخ
باشه عزیزم الان میام که بگپیم
آیسان مامان ماهان
20 اسفند 92 9:07
به به چه عکس ناااااااااااازی
مامان آرزو
پاسخ
مرســــــــــی چشات نازمیبینن
آیسان مامان ماهان
20 اسفند 92 9:10
ععععععععععععععععع یعنی همسلی کمکت نکردددددددددد اونوخ؟؟؟؟؟؟عجبااااااااا!!!!!!!!!1 جات خالی منوچهر چه خونه تکونی کرده خخخخخخخخخخخخ
مامان آرزو
پاسخ
نه والـــــــاهمیشه بادکوراسیون عوض کردن مخالفهچون همیشه کمردرده شانس ماایـــششش
آیسان مامان ماهان
20 اسفند 92 9:12
به به به پس خبری در راه استتولدت مبارک کیاراد جونم پیش پیش
مامان آرزو
پاسخ
بــــــلهمرســی خاله
آیسان مامان ماهان
20 اسفند 92 9:12
ای آرزوی کلک داری برا تولد آماده میشی یا عید؟؟؟؟عایاااااااااااااا؟؟
مامان آرزو
پاسخ
برا هردو خــانوووم،برای تولدبیشتر
آیسان مامان ماهان
20 اسفند 92 9:14
ایشالله یه تولد جانانه و خوب میگیری عزیزم،دستتم درد نکنه بابت خونه تکونی...........جاش بود اون اس دیروزمو الان بگماااااااااااتو فقط بگو دمش گرم دمش گررررررررم
مامان آرزو
پاسخ
به امیدخدا ایشاا...،خواهش میکنم وظیفم بودمن نکنم همسایم بیادتمیز کنه؟؟واقعا آرهدمــــش گرررم دمش گرم
مامان عرفان
20 اسفند 92 9:28
نيستي عزيزم ؟؟؟؟
مامان آرزو
پاسخ
بس که سرم شلوغه نگارجونممیام پیشت
مامان عرفان
20 اسفند 92 9:28
مامان عرفان
20 اسفند 92 9:29
همه اش تقصير اين آيسانه كه برات وقت نميذاره ميخواي حسابش را برسم؟؟؟
مامان آرزو
پاسخ
آره والافکرخوبیه منم پشتتم
مامان شهراد
20 اسفند 92 15:26
خسته نباشى عزيزم من که از اول هفته وسيله هاى اشپزخونرو ريختم بيرون هنوز تموم نشده شهراد نميزاره کارامو انجام بدم
مامان آرزو
پاسخ
مرسی شماهم خسته نباشی گلمازدست این بچه ها
مرجان مامان آران و باران
22 اسفند 92 1:16
ای جانم خدا حفظش کنههههههههههههه خسته نباشی عزیزمممم همیشه خوش باشید دوست خوبم
مامان آرزو
پاسخ
ممنون قربونت برم لطف دارینشماهم خسته نباشین
سعیده مامان آنیسا
22 اسفند 92 10:19
دوست جونم امیدوارم سال خوبی داشته باشین
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عزیزم برای شماهم سال خوبی باشه
آیسان مامان ماهان
22 اسفند 92 11:47
سلام آرزو جونم خوبی،خواهش فدات شم موردی نداره دیدم آنلاینی خواستم یه کمک ازت بگیرم،قربونت تا بعد.....
مامان آرزو
پاسخ
سلام مرسی عزیزم،ببخش دیگه میام پیشت