برای تو...
کیاراد عزیزم پسرکم
هر روز که چشمهای قشنگت رو
به روی زیباییهای دنیا باز می کنی
به خاطر بیار که این یک فرصت ناب و تازه است
فرصتی تا تو زنده بودن رو یک بار دیگه تجربه کنی
و پیکره امروزت رو زیر نور عشق الهی
و با قلم تجربه دیروزت تراش بدی
و در تابلوی زندگیت, فردای بهتری رو ترسیم کنی
نازنینم ؛ طلای مادر
می دونی تو عطر زندگی رو به من هدیه دادی
با بوی تو عشق رو فهمیدم و سرمست شدم
حالا من بهت بدهکارم
عمر و جوونیم کمترین داراییم هست که باهمه وجود تقدیمت میکنم
اما می دونم که جوابگو نیست و باز هم برات نگرانم
نگران به خاطر این زمونه فریبنده
نگران به خاطر نگاه های به عاریت رفته
افسوس از انبوه نگاه های عاریتی که بدترین ها را بهترین می بینند
افسوس از چشمهایی که راه گم کردند و مهمان دیگران شدند
اما نه مهمان ناخوانده بلکه دعوت شده
گل من نگرانی من از همین دعوتهای فریبنده است
نگرانی ام از گم شدن بهترین هاست
نگرانی ام از کم شدن نگاه های خالص است
تو لایق آزادی هستی
و اونی که نگاهش عاقلانه باشه
عزیزم بهترینم
ممنون که با بودنت زندگی ام رو سرشار از معنا کردی !!
سلام پسرنازم.این چندروزا خیلی درگیربودمو سرم شلوغ بود،بیشتر روزا واسه خرید لباس واسه تو بیرون بودیم خداروشکر خرید لباسمون دیگه تموم شدواز امروز شروع کردم به خونه تکونی،از اتاقها شروع کردم خواستم اتاق خواب خودمونو عوض کنم واز اتاق تو جدا کنم،بابایی که راضی نمیشد(البته بیشتربخاطراینکه کمکم نده راضی نمیشد)منم که مصمم بودمو کار خودمو میکردم وتمام وسایلای اتاقارو تنهایی میبردم توحال وبابا هم میگفت نکن آرزو من نمیام کمکت ها!منظورش واسه جابجاکردن تختمون بود!منم کارخودمو میکردمو خلاصه همه وسایلاروبردم بیرونو اتاقمونو جارو زدم فقط موند تختمون که دیگه اونو نمیتونستم تنهایی ببرم.دیگه مجبورشدم رفتم یه کم ازش خواهش کردم که دیگه نه نگفتو اومد کمکم.باکمک هم تختمونو باز کردیم ازاتاق تو آوردیم اتاق خودمون وبازم به کمک هم تختو بستیم دیگه کارای دیگه روخودم انجام دادم،چیدن اتاقها که تموم شد خیلی خسته شدم ولی وقتی میدیدم خیلی بهتراز قبل شده خستگیم یادم میرفت،خلاصه کاراتاقها نیم ساعت پیش تموم شد ومنم اومدم کامپیوترووصل کردم گفتم یه پست برای تو هم بذارم.تو هم خیلی خسته شده بودی پابه پای من میومدی گاهی هم میخواستی بغلت کنم عزیز دلم.الانم بابایی خوابت کردوخودشم داره فیلم میبینه،از فردا هم باید برم سراغ آشپزخونه،کل وسایل رو باید بشورمو گردگیری کنم بعدم میرسه به حال که اونم خیلی کارداره،البته بگم خیلی چیزارم بایدبشورم که این هفته یه روز عزیزجون میگم بیاد کمکم تابتونم کارامو به پایان برسونم گلم.کارای عید به کنار کارای تولد تو هم هست عزیزم پیش از عید باید انجام بدم بعد از عید شاید وقت نشه ونتونم،امیدوارم بتونم از عهده ی همه ی کارام بربیام،بیشتر واسه تولد تو دلم جوش میزنه ونگرانم دوست دارم یه تولد خوب برات بگیرمو همه چی عالی باشه وبه یاد موندنی،امیدوارم که همینجور بشه.اصلا باورم نمیشه که پسرک نازم داره1ساله میشه!خدایــــــــاصدهزار مرتبه شکرت بابت این هدیه ی قشنگی که بهم دادی هدیه ای که الان شده تموم امید زندگیم،جونم عشقم و همه ی داراییم خدااایــا خودت مراقبش باشو برام نگهش دار...
حرفهای زیادی برات دارم گلم که ایشاا...تو پست بعدی برات میذارم.