نفسم 11ماهه شد!!
ماهگیت مبـــــــــــارک...
سلام به عزیزدل مامان.امروز اومدم آخرین ماهگرد قبل از١سالگیتو بهت تبریک بگم عزیزم١١ماهگیت مبــــــارک باشه گلم یعنی فقط ١ماه دیگه مونده تا١ساله بشی اصلاباورم نمیشه!خیلی دلشوره واسترس دارم ازطرفی هم خوشحالم که عیدامسال تو هم پیشمون هستی،یادم میاد عید پارسال که دیگه تو ماه 9بارداریم بودم چقدررربا بابایی دوست داشتیم تو هم پیشمون بودی!حالا دیگه1سال گذشتو سال 93رودرکنار تو نفسمون آغاز میکنیم،امیدوارم که سال خوبی واسه همه بخصوص دوستان وبلاگیمون وهمچنین خودمون باشه،چندوقتیه چیزی ازت نگفتم اما دلیل نمیشه هیچ پیشرفتی نداشته باشی گلم!از2روز پیش خودت بدون کمک مامیتونی وایسی،همچنین اگه کنارمبلاهم باشی به کمک اونا قدمم برمیداری وازکنارشون آروم آروم راه میری.الان خداروشکر ازهمه لحاظ خوبی ومنم ازت راضیم اما هنوزم بادیگران راحت نیستی وازهمه غریبی میکنی!فقط باعزیزوآقاجونوخاله هاوعمه هاومامان بزرگی جوری دیگه باهمه غریبی میکنی وپیش هیچکس نمیری،مخصوصا ازمردایی که ریشوسبیل داشته باشن!نگاه بهت بکنن دیگه گریه میکنی که طرفو مجبورمیکنی یاجلو چشمت نباشه یابره بزنه اون ریشوسبیلشو!این چندوقتاهم گاهی بی آرومی میکنی وبهونه میگیری وبیشترمیخوای توبغلم باشی،بهت توجه کنم!دیگه دندوناتم نزدیکه دربیان آخه جاشون خیلی متورم شده،ایشاا...تاتولدت دیگه دربیان!غذاخوردنتم مثل همیشه خوبه ماشاا...،الان دیگه تخم مرغو کامل بهت میدم یعنی از سفیده هم میخوری!عاشق ماست وپنیری،طوری که اصلا هرچی بهت بدیم سیرنمیشی وبازم میخوای!گوجه فرنگی هم دوست داری!خوابیدنت هم خیـــــلی خوبه وهمچنین سوال انگیز!خیـــــــــــــلی میخوابی!یعنی 2ساعتی یه بارباید خوابت کنیمو باز2ساعت میخوابی بعدبیدارشدی 2ساعت که بگذره اینقدبهونه میگیری تاخوابت کنیم،تااونجایی که من پرسیدم بچه های دیگه ایــــــنقدرنمیخوابن!نمیدونم چرا؟حالاگفتم این دفعه دکتربردمت حتما این موضوع رو واسه دکترم مطرح میکنم!هنوزم مثل قبل سرشب دیگه خوابی وتا صبح اگه بیدارت نکنم بیدارنمیشی فقط2.3باری تو حالت خواب شیرمیخوری!امــــــا اگه سرشب غذایی چیزی بهت نداده باشم دیگه نصف شب ازگرسنگی بیدارمیشی وتاسیر نشی خواب نمیری!صبحها هم طبق روال قبل ساعت 6تا6ونیم بیداری ومیخوای باهات بازی کنم منم که غرق خوابمو اگه بهت توجه نکنم میای موهامو میگیری اینقده میکشی تا پاشم بلا.یه چیز جالبم ازت بگم عاشق کوبیدن هستی!اینقده هاون رو دوست داری که خدامیدونه ،یه هاون کوچیک توآشپزخونه دارم همش روزا جات اونجاستو داری میکوبی،اسباب بازیت شده اون،خونه عزیزومامان بزرگی هم بریم همش میری آشپزخونه ودنبال هاون میگردی!فکرکنم ازکوبیدن خوشت میاد،چون هرچی هم دم دستت باشه برمیداریورو یه چیز دیگه میکوبی!مثلا گوشی بابایی برمیداری روگوشی من میکوبی،استکانوبرمیداری رو قندون میکوبی،اسباب بازیاتو رو هم میکوبی،خلاصه همش درحال کوبیدنی!الانم برم اینقده کاردارم که خدامیدونه،نیم ساعت پیش بابایی برای اولین بار تورواز خونه بردخونه مامان بزرگی،هرچی گفتم نه خوابش میاداذیت میکنه گفت نه میخوام ببرمش توهم راحت کاراتو بکن،بعدش زنگ زد گفت توراه خواب رفتی،الهی برات بمیرم مامانی اولین باره ازت دورم دلمم برات لک زده بخدا.دیگه نمیذارم بابایی جایی ببردت،چون یه لحظه هم طاقت دوریتو ندارم بخدا.دیگه میرم یه خرده به کارام برسم عکس زیادی ازت نگرفتم بس که درگیرعیدم امایه چندتایی هست.
کیاراد تااین لحظه 11ماه و4روز و2ساعت و28دقیقه و35ثانیه سن دارد...