روز مرد مبارک ....
پدر جان ، با یك دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاك می گذارم و خداوند را شكر می كنم كه فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم.
همسرعزیزم
ای تمام زندگی و هستی ام، عشق را با تو تجربه كردم و بدان مروارید زیبای عشقت همیشه در صدف سرخ قلبم جای دارد. بهترینم، به پای همه خوبیهایت برایت خوب بودن، خوب ماندن و خوب دیدن را آرزو می كنم. روز مرد را به تو عزیزترینم تبریك می گویم.
سلام عزیز دلم.روز مرد رو به تو هم تبریک میگم ایشاا...زود زود بسلامتی بزرگ بشی شیرمردم . لازمه که یادی از پدرشوهرعزیزمم بکنم که برام عین پدر خودم بود وامسال جاش واقعا بینمون خالیه!گرچه باورش سخته امـــــاباید قبول کنیم.ایشاا...که روحشون شادباشه!
بگم برات عزیزم که20اردیبهشت هم سومین سالگرد عروسی وزیریک سقف رفتنمون بود! برنامه ی خاصی نداشتیم چون بابایی ازصبح تاشب سرکاربود اما نوبت آتلیه گرفته بودم،هم بمناسبت سالگرد ازدواج هم1سالگی تو!پارسال هم 20اردیبهشت ماه که تو هم1ماهه شدی رفتیم آتلیه وعکس گرفتیم!امسالم همین فکرو داشتم ،شبشم خواستیم واسه شام بریم بیرون که عزیزجون دعوتمون کردورفتیم اونجا.امروزم که روزمرد بود بابایی هم که روزتعطیلیش بودوخونه بود فقط امروزصبح2ساعتی باهم رفتین خونه مامان بزرگی ومنم موندم خونه تاکارامو انجام بدم.این روزا خیلی مریضی خداروشکرآبریزش بینیت خوب شد اما1هفته ست که اسهالی وهمش تب داری شبها درست نمیخوابی دکترم بردمت خوب نشدی همه میگن که بخاطردندوناشه. این روزا همش درگیر تو بودم گلم تاجایی که اصلا وقت نکردم برم بیرون واسه بابایی یه هدیه بگیرم خیلی گرفتار تو وکارات بودم گرچه حدود1ماهه دیگه هم باز تولدشه(ماهم که رو گنج ننشتیم! واااالـــــــا!!!!!!!! )گذاشتم یه دفعه یه هدیه براش بگیرم جبران این3تامناسبت بشه! فردا هم قراره بریم مسافرت اونم مشهد!قربون اما رضا بشم که یه دفعه طلبیدوماهم راهی شدیم. ازاونجاهم که باز سوغاتی واین حرفا که میشه4تا مناسبت. حالا اگه شد از همونجا یه 2جین لباس زیر براش میگیرم میارم جبران میکنم! چون متاسفانه بابایی باهامون نیست بهش مرخصی نمیدن وخودشم این چندوقتا گرفتار کارای ساخت وساز خونمونه.ایشاا...که زود زود تموم شه وبریم خونه خودمون! منو تو با مامان بزرگی وهمه ی عمه ها میریم به جزء عمه مریم که بهش مرخصی ندادن!اما کاش بودن بیشتر خوش میگذشت. به هرحال امیدوارم تو هم توسفر پسرخوبی باشیو مامانو اذیت نکنی تا بهمون خوش بگذره! راستی یه خبردیگه!دندون چهارمت هم جوونه زده قربونت برم. قسمت جلو سمت راست دندون پایینی.الان که میخندی4تا دندون خوشگل سفید میزنه مامان فدات بشه که مثل خرگوشا شدی.اما این دندونا تا دراومدن خیلی اذیتت کردن خیــــــــــــــلی ضعیف شدی جوری که استخونای پشت کمرت زدن بیرون. واسه واکسن1سالگی هم که بردمت تو3ماه فقط نیم کیلو اضافه وزن داشتی.اما خانم دکتره گفتن که خط رشدش رومنحنی خیلی خوبه.از راه رفتنتم که هنوز خبری نیست تنبل خان. چندتا قدم برمیداری فورا خودتو میندازی روزمین.اما ماشاا...زبونت بازه وهمه چی میگی.خیلی کلمه هارو تلفظ میکنی.هرچی بگیم تکرار میکنی،هروقت تشنت بشه میری کنار یخچال یا سینک ظرفشویی میگی آبـــــــــو...بهت میگیم بوس بده صورتتو میاری جلو....ازت خداحافظی کنیم بگیم بای بای شروع میکنی دستتو تکون دادنو میگی با با....فکر کنم حیوونارو دوست داری گربه که ببینی باید وایسیم تا جنابعالی قشنگ نگاش کنه تا گربه خودش بره تو هم همش میگی مو مو....وقتی هم که رفت گریه میشی. بابایی دیروز با 2تا جوجه رنگی اومد خونه میگم اینارو واسه چی گرفتی ؟ میگه واسه کیا گرفتم خوشحال میشه.گذاشته بود تویه کارتون آورده گذاشته وسط حال و منم اما حریف شماپدروپسرکه نمیشم! بابایی فقط یدفعه گفت کیا تو تو....دیگه تو هم بادیدنشون اینقده ذوق کردی که خدا میدونه.کنار کارتون نشستی وبهشون نگاه میکردی وهمش میگفتی تو تـــــو....نمیدونم عاقبتشون چی بشه وچندروز دیگه عمرکنند چون ماکه داریم فردا میریم مسافرتو بابایی هم که روزا سرکاره.ایشاا...که تا برمیگردیم طوریشون نشه بیچاره ها...