اولین سفرزیارتی پسرم(مشهد)
زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم،نگاه زیبا و معصومانه تو بود ...
زیباترین سخنی که شنیدم، سکوت دوست داشتنی تو بود...
زیباترین احساساتم، گفتن دوست داشتن تو بود ...
زیباترین انتظار زندگیم، حسرت دیدار تو بود ...
زیباترین لحظه زندگیم، لحظه با تو بودن بود ...
زیباترین هدیه عمرم، محبت تو بود ...
زیباترین اعترافم . . . .
عشق تو بود . . .
سلام به عزیزم پسرنازم این بار باتاخیر زیاد اومدم گلم 1هفته تومسافرت بودیم وقتی هم اومدیم اینترنت نداشتم تادیشب وصل شد.روز پنجشنبه 25اردیبهشت ماه بامامان بزرگی وعمه ها بجزعمه مریم رفتیم مشهد.بابایی که چون نتونست بیاد ماهم مجردی رفتیم وهیچ مردی جزتو باهامون نبود!مردمون توبودی فدات شم الهی.باقطاررفتیم،تو راه رفتوبرگشت خیلی راحت بودیم.توهم خداروشکرزیاد اذیت نکردی فقط موقع خوابت یه کمی اذیت میکردی تاخواب میرفتی.5روزتومشهدبودیم خیلی بهمون خوش گذشت فقط چون کالسکه نبرده بودم یه خرده اذیت شدم میخواستیم بریم بیرون یاحرم همش بغلم بودی ومنم خیلی خسته میشدم.هنوز که هنوزه دستام خیلی دردمیکنه!اونجاهم اسهالت خوب نشد ومجبور شدم ببرمت دکتر که داروی قوی واست داد که ازمشهدبرگشتیم دیگه خوب شدی.2هفته کلا اسهال بودی خیلی ضعیف شدی،...ولی درکل خوش گذشت فقط نبودبابایی کنارمون سخت بود مخصوصا روزای آخر.توهم خیلی دلت تنگ شده بود.همش گوشی های ماروبرمیداشتی ومیگرفتی دم گوشت ومیگفتی باباااااااااااا...بابایی هم دلش برات لک زده بود همش زنگ میزد وباهردومون حرف میزد!توهم همین که صداشومیشنیدی خدامیدونه که چقدرررذوق زده میشدی فدات شم.همه دلشون واست میسوخت بس که این چندروز بابا بابا میزدی.وقتی هم که برگشتیم بادیدن بابایی اول یه کم جاخوردی بعد ازش جدانمیشدی وفقط میخواستی بغلش باشی،خیلی ذوق کرده بودی!عکسای زیادی ندارم ازت چون توهمش بغلم بودیو منم بس که خسته میشدم فکر عکس انداختنو دیگه نمیکردم،یه چندتایی هست که عمه فاطمه ازمون گرفتن!تازگیا اصلا ازعکس گرفتن خوشت نمیاد،همین که دوربینومیبینی گریه میشیو نمیذاری ازت عکس بندازیم.واسه آتلیه 1سالگی هم که قبل ازمشهدرفتنمون رفتیم به هیچ وجه نذاشتی حتی یه عکس ازت بگیره.همین که خانم عکاس رو با دوربین میدیدی میزدی زیرگریه،خیلی هم باهات بازی کردیم تابذاری عکس بگیریم همین که دوربینو میدیدی گریه میشدی وروتو برمیگردوندی!مشهد هم که رفتیم باعمه هابردیمت آتلیه ازت عکس بندازیم اونجا هم بادیدن دوربین گریه میشدی،واسه همین توهمه ی عکسات حالت چهره ات اخمو وناراحته.حالا فرداپس فردا یه باردیگه میبرمت آتلیه امتحان میکنم شایداین بار گذاشتی!
اینم عکسامون تو کوه سنگی
این روزا خیلی جیگرشدی خیلی دلبری میکنی همش میخوای حرف بزنی،باهیشکی غریبی نمیکنی،همه رو عزیز صدا میزنی!اینقدررر هم کلمه عزیز روباهال صدا میزنی که میخوایم بخوریمت!همش میخوای شادی کنی دست میزنی خودتو تکون میدی،تازگیا یادگرفتی ازمون قهرم میکنی!اگه بهت شیرندم سرتو میزاری روزمین وبادستات صورتتو میگیری وشروع میکنی زارزار گریه کردن.یااگه بابایی بهت محل نده وبغلت نکنه زودقهرمیکنی وگریه میشی!خیلی کم توقع شدی جیگرتو بخورم من.راستی پنجمین دندونت هم تومشهد دراومد!دندون نیش بالا سمت چپ.سمت راستم توراهه!غذاخوردنتم بهترشده.بستنی خیلی دوست داری.درکل همه ی لبنیات رو دوست داری اونم خیــــــــــــــــلی زیاد.اینم اولین بستنی خوردنت